بررسی گزینهها: ملاحظات نظری و واقعیتها
اشاره
گزینههای ممکن برای تصمیمگیری برآیند نهایی وضعیتهای متفاوتی است که شکلگیری آن براساس عوامل و متغیرهای مختلفی میباشد. تجربیات پیشین، تفکر و عملکرد و واکنشهای طرف مقابل، ملاحظات نظری و روشهای مختلف برای مواجه شدن با پدیدهها، اهداف ناظر بر رفتارها در حال و آینده و بسیاری از عوامل دیگر، وضعیت و شرایطی را به وجود میآورد
[ صفحه 180]
که تصمیمگیری را تحت تأثیر قرار میدهد. به عبارت دیگر، تصمیمگیری در واقع انتخاب یک گزینه از میان گزینههای دیگر است. آنچه تحت عنوان گزینهها وجود دارد محدود است و تصمیمگیری متأثر از این محدودیتها انجام میشود. با تغییر شرایط، گزینهها نیز تغییر میکند و گاهی تصمیمگیری به معنای انتخاب یک گزینه مشخص مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. به همین دلیل، قضاوت و ارزیابی تصمیمگیریها به ویژه آنچه در شرایط خاص تاریخی صورت میگیرد متفاوت و منتقدانه است و پاسخها نیز تأثیر چندانی در تغییر وضعیت ندارد.
هم اکنون علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر به دلیل نتایج و پیامدهای آن و ادراک و تحلیل متفاوت از شرایط برای تصمیمگیری، پرسشی نسبتا پایدار و فراگیر شده است که ارائه اطلاعات و نیز تحلیل از شرایط تصمیمگیری و گزینههایی که وجود داشت تأثیری بنیادین در بر طرف ساختن پرسش نداشته است لذا این پرسش بخشی از موضوع شده است.
علل تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر از تغییر در شرایط و به عبارتی ماهیت جنگ متأثر است. بدین معنا که هدف جنگ تضعیف و تعدیل یا براندازی نظام تازه تأسیس و مهار انقلاب اسلامی بود. توانایی ایران در دفاع و سپس آزادسازی مناطق اشغالی، صدام و رژیم بعثی عراق را در معرض خطر قرار داد. تحول حاصل از این وضعیت اهداف، استراتژی و ماهیت سیاست کلیهی بازیگران را تغییر داد. با این توضیح این پرسش مطرح است که چه پدیدهای منشأ این تغییرات بود؟ به عبارت دیگر، چه عواملی موجب پیدایش تغییرات و در نتیجه نگرانی بازیگران شد؟ پاسخ به این پرسش در واقع به نوعی توضیح ماهیت تحولات سیاسی - نظامی و شکلگیری وضعیتها و شرایط جدیدی است که انتخابهای متفاوتی را فرا روی بازیگران و تصمیمگیرندگان قرار داد.
ادامهی جنگ در واقع ناشی از شکست و ناکامی عراق در دستیابی به اهداف مورد نظر در تهاجم به ایران بود؛ زیرا اگر اهداف عراق تأمین میشد با
[ صفحه 181]
پیدایش شرایط جدید در ایران، جنگ خاتمه مییافت. نظر به اینکه ابتکار عمل برای تهاجم به ایران بر عهدهی عراق بود لذا به علت شکست عراق و نظر به نتایج و پیامدهای آن، برخی ناظران و تحلیلگران به آن توجه کردند.
برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر رئیس جمهور اسبق امریکا، معتقد است حملهی صدام براساس محاسبات اشتباه وی از موقعیت داخلی ایران آغاز شد. صدام معتقد بود ایران با پشت سر گذاشتن انقلابی بنیادین، بسیار ضعیفتر از آن است که بتواند به شکل مؤثری از خود دفاع و در مقابل این تهاجم ایستادگی کند. [417] کردزمن نیز میگوید عراق سادهلوحانه تصور میکرد نیروهای ایران بر اثر انقلاب کاملا از هم گسیخته باشند.برخی از ژنرالهای ایرانی که در عراق بودند احتمالا به صدام حسین گفته بودند رژیم (امام) خمینی بسیار شکنندهتراز آن است که واقعا نشان میدهد. [418] در واقع به نظر نمیرسد عراق تجزیه و تحلیل درستی از نتیجه آغاز تهاجم به کشوری داشته باشد که در کوران انقلاب بود چنانکه برخی از رهبران بلند پایهی عراق در خلال مصاحبههای خود در اواخر جنگ اعتراف کردند که هرگز تصور نمیکردند که نتیجهی صرف حمله به ایران بروز قیام عمومی در حمایت از (امام) خمینی باشد. [419] همچنین نبرد در خرمشهر نشان میدهد که حکومت (امام) خمینی نه تنها قادر به پشت سر گذاشتن شکستهای خود است بلکه میتوان مقاومتی جدی را در مقابل نیروهای عراقی در پیش گیرد. [420] .
شوک اصلی زمانی به عراق وارد شد که انتظار داشت ایران درخواست صلح کند در صورتی که ایران بلافاصله آشکار کرد که هیچ قصدی برای درخواست صلح ندارد. [421] در واقع عراق نه تنها آسیبپذیری خود را تجزیه و تحلیل نکرده بود بلکه تصور نمیکرد که ایران توان بهرهگیری از آنها را داشته باشد. [422] .
این تحلیلها به این معناست که عراق در محاسبات و طراحی خود شکست خورد و این شکست به منزله طلیعه ظهور قدرت جدید بود؛ زیرا
[ صفحه 182]
بدون قدرت، نمیتوان قدرتی را به چالش گرفت. به عبارت دیگر، اهداف عراق و حامیان این کشور به دلیل ظهور مؤلفههای جدید قدرت در ایران با شکست همراه شد.
چنانکه روشن است مقاومت مردمی و همه جانبهای که پس از تهاجم و پیشروی اولیه عراق شکل گرفت محور شکست عراق و بر هم ریختن محاسبات این کشور و حامیانش برای دستیابی به یک پیروزی سریع و آسان بود. ماهیت این مقاومت در واقع سرنوشت جنگ و انقلاب و نظام کشور را تغییر داد.
صورتبندی پتانسیل موجود در جامعهی ایران پس از انقلاب، به شکل مقاومت در برابر عراق، از ویژگی کشورهای انقلابی به ویژه ایران است که در نگاه اول برای ناظران و تحلیلگران قابل درک و شناسایی نیست. در واقع ارزیابی وضعیت سیاسی - اجتماعی و توان دفاعی کشورهای انقلابی به دلیل درهم ریختگی و فروپاشی ساختارها و نهادها، به سادگی ممکن نیست. به همین دلیل برای مهار انقلابها از اهرم جنگ و بحران استفاده میشود. [423] .
الگوهای دفاعی و تهاجمی در کشورهای انقلابی که نوعا به صورت تدریجی و در صحنهی عمل شکل و گسترش مییابد با الگوهای رایج تفاوت شکلی و ماهوی دارد. به همین علت، نه تنها مشاهده و پیشبینی نمیشود بلکه غافلگیر کننده نیز هست.
در واقع جنگ، در جوامع انقلابی با توجه به خصلت آرمانخواهی این گونه کشورها و تأثیر آن در ایجاد اتحاد و انسجام و کارکرد جنگ برای حفظ موجودیت جوامع [424] و ظهور روحیهی دفاع از کشور و انقلاب سبب میشود تا انتقام و پیروزی واضح و قطعی را خواستار شوند و تعصبات مردم ابزارهای نظامی را گسترش میدهد و اهداف سیاسی بالقوه را به سوی بینهایت پیش میبرد. [425] با توجه به اینکه انقلابها حاصل شکلگیری جنبشهای اجتماعی است کارکرد این جنبشها در دورهی جنگ یکی از عوامل مؤثر در جلوگیری از تجزیهی کشور [426] و فروپاشی نظام تازه تأسیس است. درعین حال، پدیدهی
[ صفحه 183]
طولانی شدن جنگ نیز در بستر تعامل تحولات اجتماعی و آرمانخواهی با جنگ به وجود میآید.
با پذیرفتن این فرض که مقاومت مردمی علاوه بر ناکام گذاشتن دشمن، کارکرد دیگری به معنای ظهور قدرت دفاعی جدید و صورتبندی آن در درون ساختار، سازمانها و نهادهای جدید داشت به نظر میرسد عراق به همان میزان که در شروع جنگ در محاسبه دچار اشتباه شد در ادامهی آن نیز به اشتباهات خود ادامه داد؛ زیرا آنچه با وقوع جنگ شکل گرفته بود با تداوم آن در جامعهی ایران نهادینه شد.
پس از شروع جنگ از یک سو به دلیل تحولات اجتماعی و فرهنگی در ایران و مهمتر از آن اعتماد به نفس حاصل از مقاومت در برابر عراق و شکست دشمن، تداوم آن پیگیری میشد و از سوی دیگر، احساس ناامنی در برابر دشمنان و نوعی احساس مظلومیت، بیشترین عقلانیت را برای دفاع و ایجاد امنیت و در نتیجه تعمیق و گسترش قدرت دفاعی به وجود آورد. [427] .
پایههای اعتقادی اندیشهی دفاعی جدید در شرایط خاص سیاسی - نظامی با تأثیر از عباراتی که امام خمینی پس از تجاوز عراق بیان کردند و فرمودند «الخیر فی ما وقع»، «دزدی آمده و سنگی زده» و «سیلی محکمی به صدام میزنیم که از جایش بلند نشود» سبب شود تا نوعی آمادگی برای هر گونه حادثه در زمان طولانی به وجود آید. [428] .
البته الگوی جنگ عاشورایی در ذهنها وجود داشت و همین امر مفهوم ایثار و شهادتطلبی را گسترش میداد و قدرت حاصل از این تحول روحی قابل محاسبه و مهار نبود. شکستهای دشمن و تصوراتی که از آسیبپذیری آنها وجود داشت، علاوه بر افزایش اعتماد به نفس، قدرت دشمن را در باورها درهم شکست و از این پس دشمن گرچه در خاک ایران حضور داشت ولی امنیت نداشت.
فترت زمانی حاصل از دورهی اشغال، در حد فاصل تهاجم تا آزادسازی، فرصت بازبینی تجربیات و بازسازی و سازماندهی نیروها را فراهم کرد. آنچه
[ صفحه 184]
بر اثر مقاومت در برابر متجاوز به صورت اجمالی در قالب مفاهیم نظامی و تاکتیکها و روشهای جدید شکل گرفته بود در این دوره گسترش یافت و به استراتژی آزادسازی مناطق اشغالی تبدیل شد.
طراحی و اجرای عملیات ثامنالائمه در مهر سال 1360 با هدف شکست محاصرهی آبادان - که امام خمینی نیز بر آن تأکید کردند - پس از درگیری خیابانی و بیثباتی سیاسی نقطهی عطفی برای انتقال از وضعیت اشغال و بیثباتی به وضعیت جدید بود. پیروزی در این عملیات، آغاز روند درهم شکستن قوای دشمن در مناطق اشغالی بود. لذا در طرحریزی جدید سلسله عملیات آزادسازی طراحی شد.
عراق در این مرحله، همچنان از مشاهدهی عناصر و مؤلفههای قدرت جدید ناتوان بود لذا از عملیات ثامنالائمه و نتایج آن جمعبندی و تحلیل روشنی به دست نیاورد در نتیجه، برای عقب نشینی از مناطق اشغالی هیچ گونه تلاش و اقدامی نکرد.
اجرای عملیات طریقالقدس در همان سال، نیروهای دشمن را در منطقه بستان تا مرزهای بینالمللی عقب راند. بعدها صدام گفت: «شبی که نیروهای ایرانی به بستان حمله کردند از شبهای فراموش نشدنی است؛ زیرا نیروهای عراقی در مقابل حملهی گسترده ایرانیها عقبنشینی کردند و اگر تیپ 17 عراق مقداری مقاومت نمیکرد معلوم نبود که نیروهای ایرانی امروز تا چه حد در داخل عراق پیشروی کرده بودند.» [429] توضیح صدام به این معناست که از این پس نه تنها نیروهای عراقی در پشت مواضع و استحکامات خود امنیت ندارند بلکه با شکسته شدن قدرت دفاعی عراق پیشروی نیروهای ایران در خاک عراق نیز ممکن است.
تداوم پیروزیهای ایران و شکست عراق، کارشناسان و ناظران نظامی را شگفتزده کرد. خبرگزاری فرانسه به نقل از محافل نزدیک به وزارت دفاع امریکا اعلام کرد: «عظمت عملیات نیروهای ایران علیه عراق بیانگر این است که نیروهای نظامی ایران بازسازی شده است.» این خبرگزاری افزود: «هر چند
[ صفحه 185]
در واشنگتن سعی میشود درباره نتایج این جنگ اظهار نظری نشود، ولی کارشناسان نظامی امریکا نمیتوانند شگفتی خود را در مقابل ظرفیت و تواناییهای نیروهای نظامی ایران پس از 22 ماه جنگ با عراق، مخفی کنند.» همچنین در این گزارش آمده است: «کارشناسان نظامی امریکا عامل اصلی پیروزیهای اخیر ایران را روحیه و ایمان استوار نیروهای پیاده نظام آن میدانند.» [430] .
ماهیت تحولات جنگ، پیروزی ایران و خطر شکست عراق را به عنوان جدیترین عامل نگرانی حامیان منطقهای و جهانی عراق قرار داد. اگر پیش از این تصور میشد با جنگ فرسایشی و فشار بر ایران و درگیر نگاهداشتن عراق میشود جنگ را مدیریت و کنترل کرد، در دورهی جدید پیروزی ایران مخاطرهآمیز ارزیابی میشد چنانکه نیویورک تایمز نوشت: نگرانی فعلی امریکا این است که ایران درصدد سرنگون کردن رژیم بغداد باشد. [431] .
حال با توجه به این شرایط و برتری ایران بر عراق چه گزینههایی برای انتخاب وجود داشت؟ آنچه روشن است اگر در مرحله قبل عراق به دلیل حضور نیروهایش در مناطق اشغالی، در برابر ایران موضع برتری داشت و به همین دلیل نیز از موضع قدرت به دنبال تحمیل صلح بر ایران بود در مرحلهی جدید شکست عراق و برتری ایران موقعیتی را برای این کشور فراهم ساخت که خواستههای بر حق خود شامل عقبنشینی کامل عراق، تعیین متجاوز و پرداخت غرامت را از موضع قدرت دنبال نماید. انتخاب گزینهها با توجه به وضعیت جدید چه بود؟
گزینههای ایران با توجه به جلسات تصمیمگیری که با حضور مسئولان و فرماندهان نظامی برگزار میشد در همان زمان مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار گرفت. آقای رضایی با اشاره به همین موضوع و جلسه با امام و نتایج حاصل از آن میگوید:
«در جلسهی با امام سه راهکار بحث شد:
1 - جنگ بر روی مرز. با استدلال نظامیها این راهکار کنار گذاشته شد.
[ صفحه 186]
2 - ادامهی جنگ در داخل خاک عراق و پیشروی تا پشت رودخانه اروند.
این استراتژی سیاسی بود که عملی شد و مدلی بود که تا پایان جنگ ادامه یافت.
3 - پیشروی و ادامهی جنگ تا نقطه نهایی (سقوط صدام). این نظر امام بود و نیاز به استراتژی نظامی داشت که بحث نشد.» [432] .
آقای هاشمی در تحلیل و توضیح دیگری با اشاره به شرایط میگوید:
در این مرحله راههای مختلفی در پیش روی ما بود: ورود به خاک عراق، اسقاط نظام صدام، فشار نظامی، سیاسی و اقتصادی روی عراق - بدون ورود به خاک آنها - یا گرفتن امتیازاتی غیر از اینها. [433] .
آنچه روشن است درباره شرایط و گزینهها بحث شده است و با توضیحات مختلفی که از آن جلسات یا بحثها بیان میشود آنچه سرانجام انتخاب شد بدون توجه به شرایط نبوده است؛ البته نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت که برخی از مسائل مانند پیامدهای پیروزی یا شکست یا ادامه جنگ یا علت تأکید امام بر «توقف روی مرز» یا «ادامهی جنگ تا نقطه نهایی و معین» مورد بحث قرار نگرفته و از امام نیز دربارهی این مسائل پرسش نشده است. احتمالا نوعی خوشبینی در ادامهی پیروزیهای مرحلهی آزادسازی مناطق اشغالی و موقعیت ضعیف سیاسی و نظامی عراق همراه با نگرانی از واکنش بینالمللی با صدور قطعنامه و سایر ملاحظات، در تصمیمگیریها مؤثر بوده است که باید این عوامل را «شرایط مؤثر» در تصمیمگیری نامید و قطعا هر تصمیمی در ظرف زمان و با توجه به همین ملاحظات صورت میگیرد و در نقد و بررسی آن نیز باید بدان توجه شود.
با این توضیح، گزینهها به سه دسته کلی تقسیم میشود:
1 - آتشبس - مذاکره؛
2 - توقف - انتظار؛
3 - ضربه تعیین کننده - تسلیم دشمن.
حال کدام یک از این گزینهها امکان تحقق بیشتری داشته یا گزینههای
[ صفحه 187]
دیگری هم وجود داشته که مورد توجه قرار نگرفته است باید بررسی شود.
برای نقد و بررسی گزینهها به دو صورت یا دو روش میتوان اقدام کرد. روش نخست از بررسی شرایط، موقعیتها، استراتژیها و گزینهها حاصل میشود؛ بدین معنا که چه گزینهای مطلوب بود و باید انتخاب میشد. در روش دوم با بررسی نتایج و پیامدهای تصمیمگیری، این موضوع بررسی شود که چه گزینهای انتخاب میشد بهتر بود. نهضت آزادی روش دوم را برای نقد و بررسی تصمیمگیری ایران پس از فتح خرمشهر برگزیده است و به هنگام تصمیمگیری هیچ گونه موضعگیری رسمی با صدور بیانیه یا مصاحبه دبیر کل وقت، برای ارائه پیشنهاد انجام نداده است. چارچوب بررسی حاضر، چنانکه بیش از این نیز اشاره شد، بر پایهی دو ملاحظه است؛ نخست توجه به شرایط و دیگر، بررسی موقعیتهای متفاوت یا گزینههای موجود برای تصمیمگیری است. به نظر میرسد برآیند بررسی دو موضوع یاد شده میتواند تا اندازهای ماهیت و دلایل این تصمیمگیری را روشن نماید.
آتش بس - مذاکره
هدف سیاسی جنگ به نوشته کلاوزویتز نابود کردن حریف و پایان بخشیدن به بقای یک دولت یا تحمیل شرایط صلح است. [434] بنابراین یا باید متکی بر قدرت نظامی و با پیروزی نظامی به جنگ پایان داد یا اینکه از طریق سیاسی و با مذاکره اهداف را پیگیری کرد. مسلما قدرت نظامی و برتری حاصل از پیروزی بر دشمن برای تحمیل شرایط صلح در مرحلهی مذاکرهبسیار مؤثر و تعیین کننده است.
به نوشتهی هالستی بیشتر جنگها با مذاکرات رسمی که به معاهدات صلح منجر میشود پایان مییابد. این معاهدات کارکردهای چندی دارد که در بیشتر موارد به طور صریح بر خسارات وارده یا دستآوردهای حاصله صحه نهاده میشود. معاهدات مذکور نتیجه جنگ را مشخص ساخته و آن گونه که
[ صفحه 188]
مانسباخ و اسکوئو ذکر کردهاند بیانگر تصمیماتی هستند که به نحو مقتدرانهای ارزشها را تخصیص میدهند. در این معاهدات بسیاری از موضوعات که باعث وقوع جنگ قبلی شدهاند رفع میشوند. همچنین توافق نامههای مزبور نتایج جنگ را به گونهای قانونی میسازند که طرفین (جنگ) انتظار میرود تعهداتی را که در اسناد مذاکره شده یا تحمیل شده بر عهده گرفتهاند، انجام دهند. [435] .
با این توضیح، «مذاکره رسمی» روشی است که برای پیگیری اهداف دنبال میشود. این امر مستلزم متقاعد شدن طرفین جنگ برای پذیرفتن مذاکره است. در غیر این صورت، مسیر مذاکره برای امضای معاهدهی صلح فراهم نخواهد شد و گذشت زمان با پیروزی و شکست نقش تعیین کنندهای در ایجاد شرایط جدید برای پایان دادن به جنگ خواهد داشت.
چالشها و موانع پیگیری اهداف از طریق مذاکره به صورت دیگری مورد توجه هالستی بوده و در این زمینه مباحث مهمی را طرح میکند. وی معتقد است در صورتی که هدفها به طور اساسی با یکدیگر ناسازگار و هر دو طرف به شدت به موضعگیریهای خود پایبند باشند، در چنین وضعیتی توافق دو مرحله دارد. نخست یک طرف باید در طرف دیگر احساس نیاز به نوعی توافق را به وجود آورد تا عواقب عدم توافق برای او نامطلوبتر از نتایج توافق باشد. دوم به محض آنکه دو طرف در مرحلهی توافق قرار گرفتند، باید همچنین دربارهی شرایط مشخص موافقت نهایی چانه بزنند. در دو مرحله مزبور در حالتی که پایبندی به هدفها و ناسازگاری شدید باشد گذراندن مرحلهی نخست احتمالا مشکلتر است. [436] هالستی بعد از این توضیح نتیجه میگیرد: «تا زمانی که هر دو طرف باور دارند که میتوانند از راههای غیر از مذاکره به هدفهایشان دست یابند چانهزنی دیپلماتیک نمیتواند به راه حل بینجامد.» [437] .
چانهزنی در واقع در مرحلهی دوم قرار داد و تا وقتی که توافقی برای مذاکره حاصل نشود. امکان چانهزنی فراهم نخواهد شد. به عبارت دیگر، «حل مسئله روندی است که در آن دو یا چند طرف میکوشند قواعدی برای پرداختن به
[ صفحه 189]
برخی مسائل به وجود آمده در محیط طبیعی یا دیپلماتیک وضع کنند.» [438] بدیهی است وقوع جنگ میان دو یا چند کشور حل مسئله را با پیچیدگی و دشواری بیشتری همراه خواهد کرد و مادامی که گرایش به صلحخواهی و آشتیجویی به عنوان گرایش روانی برای تن دادن به صلح و آشتی ایجاد نشود روندهای منتهی به مذاکره و چانهزنی فراهم نخواهد شد. [439] همچنین در صورتی که حریف تحت شرایطی که به سود ماست با توقف جنگ موافق باشد آنگاه منطق حکم میکند که دست کم از خود بپرسیم آیا ادامه جنگ تا آخرین نفس کاری عقلانی است؟ در این صورت ممکن است فرصت صلح از موضع برتر، که میتواند بر اثر کم کردن فشار نظامی ما به دست آید واقعا از دست برود. [440] متقابلا در صورتی که دشمن از پذیرش شرایط طفره میرود و از مذاکره و آتشبس به عنوان فرصت برای بازسازی یا تبلیغات سیاسی استفاده میکند رها کردن دشمن و دستور توقف به نیروهای در حال پیشروی به معنای از دست دادن برتری و فرصتهای استراتژیک برای تحمیل شرایط صلح بر دشمن و کسب پیروزی خواهد بود.
پیچیدگی شرایط برای مذاکره یا ادامهی جنگ نشان میدهد تصمیمگیری برای صلح، همانند تصمیمگیری برای جنگ با ریسک و دشواری و پیش آمدن احتمالات محاسبه نشده همراه و کار بسیار دشواری است؛ زیرا عواقب و پیامدهای چنین تصمیمی به لحاظ تاریخی مسئولیت بزرگی را به همراه خواهد داشت.
خاتمه دادن به جنگ ایران و عراق از طرف دو کشور، مجامع بینالمللی و قدرتهای بزرگ با توجه به شرایط مختلفی که در طی هشت سال جنگ وجود داشت گرچه در ظاهر همواره دستخوش نوسان بوده است ولی با بررسی بیشتر به نظر میرسد شرایط ثابتی داشته است که در ادامهی بحث بیشتر به آن اشاره خواهد شد. این موضوع در دو دوره قابل بررسی است؛ در دورهی نخست پس از تجاوز به خاک ایران و اشغال بخش وسیعی از مناطق مرزی و شهرها و مناطق حساس و دورهی دوم پس از فتح خرمشهر که
[ صفحه 190]
وضعیت جنگ و موقعیت دو کشور تغییر کرد. به این معنا که عراق از موضع قدرت به موضع ضعف افتاد و متقابلا ایران با آزادسازی مناطق اشغالی در موضع برتر قرار گرفت ولی در هر دو دوره ابتدا بر آتشبس [441] تأکید و موضوع تعیین متجاوز نادیده گرفته میشد. [442] معنای این موضعگیری و اجماع درباره آن این بود که با تأکید بر آتشبس وضع موجود حفظ شود. در مرحلهی نخست، با برقراری آتشبس، استقرار ارتش عراق در مناطق اشغالی تثبیت میشد و در مرحله دوم از پیشروی ایران و احتمال شکست عراق جلوگیری میشد. همچنین نادیده گرفتن تعیین متجاوز از نظر حقوقی وضعیت جنگ را به امر مبهمی تبدیل میکرد به این معنا که با مشخص نشدن متجاوز مسئولیت حقوقی و سیاسی آن نیز مشخص نمیشد و عواقب این امر از نظر سیاسی در معاهدهی صلح تأثیر نامطلوب بر جای میگذاشت و به لحاظ نظامی و امنیتی خطر تکرار این گونه اقدامات را علیه ایران ممکن میساخت و پرداخت غرامت نیز مخدوش میشد.
مهمتر از این مسائل، عنصر بیاعتمادی [443] نسبت به صدام از زمان روی کار آمدن وی با کودتا علیه حسن البکر تا زمان سقوط صدام که عراق شرایط
[ صفحه 191]
مختلفی را طی کرد عنصری ثابت و پایدار در تفکر و برداشت ایران دربارهی صدام و عراق بود؛ البته در میان کشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ نیز به نوعی بیاعتمادی به دلیل قابل پیش بینی نبودن رفتار صدام وجود داشت.
از نظر ایران این موضوع همچنان مبهم و بحث برانگیز است که چرا از تعیین صدام به عنوان متجاوز امتناع شد و سازمان ملل هیچگونه واکنشی انجام نداد. بعدها نیز واکنش سازمان ملل در برابر اشغال کویت که صدام بدان مبادرت ورزید، در مقایسه با تجاوز به ایران و تعیین او به عنوان متجاوز در تعمیق این پرسش و ابهام مؤثر بود. دکوئیار، دبیرکل پیشین سازمان ملل، معتقد است اگر شورای امنیت سازمان ملل در آغاز تجاوز به ایران به وظیفهی خود عمل کرده بود و خواستار خروج نیروهای متجاوز از خاک ایران شده بود جنگ هشت سال به طول نمیانجامید و صدام نیز هرگز به فکر تجاوز به کویت نمیافتاد. [444] حال آنکه تنها پس از اتمام جنگ ایران و عراق صدام متجاوز اعلام شد و حتی شولتز، وزیر خارجه وقت امریکا، اعلام کرد حکومت بغداد تحت رهبری صدام حسین آغازگر جنگ علیه ایران بود و سیاست جنگ طلبانه صدام حسین، به برافروخته شدن آتش جنگ عراق علیه ایران منجر شد. [445] .
در هر صورت مجموعهی این عوامل و تصوراتی که درباره ماهیت جنگ و صلح و صدام و مجامع بینالمللی وجود داشت بر رفتار ایران در برخورد با موضوع پایان دادن به جنگ از طریق سیاسی و با مذاکره تأثیر گذاشت. این موضوع چنانکه اشاره شد در روندی تاریخی و با مشاهدهی رفتارهای سیاسی و براساس تجربه حاصل شده بود. ضمن اینکه باورهای اعتقادی و تفکرات انقلابی نیز مؤثر بود.
آقای هاشمی در توضیح بخشی از مسائلی که برای پایان دادن به جنگ از طریق هیئتهای صلح و مجامع بینالمللی، ماهیت این گونه تلاشها و بیاعتمادی نسبت به آن را آشکار میسازد میگوید: «آنها گفتند آتشبس. ما گفتیم خیلی خوب حرفی نداریم آتشبس ولی بایستی این سه شرط اول اجرا بشود بعد آتشبس.
[ صفحه 192]
اول: نیروهای عراقی بدون هیچ قید و شرطی بروند همان جایی که بودند.
دوم: قبل از اینکه اینها بروند شما باید بپذیرید که خسارات داده شود؛ [446] یعنی خسارتی که به ما وارد شده، یک قسطش همین حالا باید در حساب ریخته شود که بیرون نروید، بگویید که حالا مذاکره میکنیم! یک پیش قسطی به حساب ما میریزید و بعد قسمتهای بعد را، هر چه کمیسیون رسیدگی گفت.
سوم: در این جریان یک عده آدم کشته شد، تعدادی شهر خراب شده، تعدادی صنایع از بین رفته، این خسارت را متجاوز باید بدهد.» [447] .
ایشان در جای دیگر میگوید: «دشمن در خاک ما مانده بود و سازمانهای بینالمللی از حق ما دفاع نمیکردند. این حالت نه صلح و نه جنگ هم از خواستههای آنها بود.» [448] آقای ولایتی وزیر خارجه سابق نیز میگوید ما به دنبال اتمام جنگ بودیم ولی به شکل عادلانه و رعایت دو شرط، یکی عقبنشینی عراق به مرزهای بینالمللی و دیگری پرداخت غرامت بود. یکی از عللی که عراقیها و حامیانشان زیر بار غرامت نمیرفتند این بود که اگر قبول میکردند ولو یک مقدار خیلی کم غرامت بپردازند، معنایش این بود که قبول کردهاند آنها در جنگ مقصرند. [449] .
حتی زمانی که شهید رجایی در تار یخ 24 مهر سال 1359 به سازمان ملل رفت و پیشنهاد داد متجاوز به مرزهای خود برگردد و نیروی بیطرفی در مرزها مستقر شود تا دوباره تجاوزی اتفاق نیفتد هیچ اعتنا نکردند و علیه ایران تبلیغ کردند که عراق پذیرفته و ایران نپذیرفت. [450] .
بر همین اساس نوعی بیاعتمادی نسبت به مذاکره به عنوان روش دستیابی به خواستههای ایران شکل گرفت. چنانکه حتی آقای هاشمی در سخنانی
[ صفحه 193]
گفت: «مذاکرات در این گونه موارد هیچ وقت در تاریخ به نتیجه نرسیده است.شیوه اسرائیل همیشه همین است. [451] چهار قدم جلو میآید میگوید آتشبس - مذاکره. ما اگر آتشبس را میپذیرفتیم سقوط حکومتمان را میپذیرفتیم، منتهی آسانتر برای عراق، خیلی راحتتر و خودمان هم با ذلت سقوط میکردیم.» [452] آقای هاشمی معتقد است امام هم به دو دلیل با مذاکره موافق نبود اولا روحیهی مردم را ضعیف میکرد و دیگر اینکه مذاکره را برای این طرح میکردند تا برای تجدید قوای صدام فرصت فراهم شود. [453] .
آقای رضایی به آتشبس از منظر دیگری توجه کرده است: اگر ایران و عراق هر دو آتشبس را میپذیرفتند؛ ادامهی تنش و درگیری دو امتیاز برای امریکا داشت. نخست آنکه ایران به عنوان کشوری انقلابی و عراق به عنوان کشوری یاغی همچنان درگیر باقی میماندند و این به سود امریکا بود. [454] صدام نیز با وجود آنکه برای اتمام جنگ در وضعیتهای مختلف اعلام آمادگی میکرد ولی اهداف و روش او مانع از اعتمادسازی و ایجاد تفاهم میان دو کشور بود. در یک مرحله با سفر هیئت میانجی کنفرانس اسلامی به ایران در اسفند سال 1360 و پس از چند دور مذاکره عمومی و خصوصی، مطالبی را هیئت به عنوان نظریات صدام نقل کرد که ایران را به این نتیجه رساند که «صدام خواهان صلح نیست و حزب بعث، هستی خود را در گروی نتیجه جنگ میبیند و با این حال که در موضع ضعف قرار دارد به دنبال گرفتن امتیاز است و میگوید: درباره شط العرب مذاکره کنیم و یا آتشبس را قبول کنیم ولی پیش از اینکه نیروها بیرون بروند باید مذاکره شود. همچنین صدام در صحبتهایش گفت: در قرارداد الجزایر عراق
[ صفحه 194]
به ایران در مرزهای زمینی امتیاز داد.» [455] و در دورهی ضعف به قرارداد الجزایر تن داده است. [456] نتیجه این مذاکرات در آستانهی عملیات فتحالمبین چنانکه آقای هاشمی به نتیجه میرسد، دو چیز است، نخست اینکه عراق بدون گرفتن امتیاز نمیتواند عقبنشینی کند؛ زیرا خطر سقوط دولت بعثی وجود دارد [457] و دیگر اینکه به نتیجه رسیدیم عراق بدون فشار حاضر به تسلیم نیست. [458] .
بنابراین بر پایه این فرض که «قبول کردن آتسبس یعنی ماندن همیشگی عراق در سرزمین ما که به آسانی نمیتوانستیم آن را از دست آنها بیرون بیاوریم.» [459] و اینکه «میتوانیم حق خود را با قدرت بگیریم.» [460] تلاش برای آزادسازی مناطق اشغالی آغاز شد. نتیجهی این وضعیت برتری ایران بود و این برداشت حاصل شد که «تغییر تعادل نظامی به نفع ما مشهود است.» [461] و «ارتش فاتح حقوقی دارد که باید به آن برسد.» [462] و با «شکست ارتش عراق، مطمئنا صدام چه بخواهد و چه نخواهد نمیتواند سر کار بماند.» [463] .
با توجه به آنچه دربارهی شرایط و اهداف و باورهای دو کشور ایران و عراق توضیح داده شد آیا احتمال برقراری آتشبس و مذاکره میان دو کشور وجود داشت؟ نظر به اینکه تا سال 1367 هیچگاه مذاکرهای میان دو کشور صورت نگرفت تا بر نتایج و پیامدهای آن بحث شود لذا قضاوت در این باره تا اندازهای دشوار است؛ البته تجربهی مذاکرات پس از اینکه ایران قطعنامه 598 را پذیرفت حائز اهمیت است زیرا با وجود آنکه جنگ به پایان رسیده بود و عراق با اشغال کویت در شرایط جدیدی قرار گرفته بود و با شکست از امریکا در انزوا قرار داشت هیچ گاه مذاکره میان دو کشور بر پایه اعتماد انجام نشد و به نتیجه نرسید. همچنین مذاکرهی میان عراق با کویت و عربستان نیز از وقوع جنگ و اشغال کویت مانع نشد. ضمن اینکه تجربه امریکا با عراق نیز نشان داد مذاکره با صدام کار دشوار و تا اندازهای بینتیجه است [464] و همین امر، یکی از عوامل حملهی نظامی امریکا به عراق و اشغال این کشور بود.
[ صفحه 195]
با توجه به این ملاحظات پذیرفتن آتشبس و مذاکره میان دو کشور در دو مرحله یکی تجاوز و اشغال و دیگری پس از فتح خرمشهر چه نتیجهای میتوانست به دنبال داشته باشد؟ دو احتمال وجود داشت: نخست آنکه مذاکره به نتیجه میرسید به این معنا که پس از برقراری آتشبس عراق از مناطق اشغالی عقبنشینی میکرد و مسئولیت تجاوز به ایران را با پرداخت غرامت میپذیرفت. حال این سؤال مطرح میشود که آیا عراق و حامیان این کشور برتری ایران را میپذیرفتند و در این صورت جنگ به پایان میرسید؟ حال آنکه ادامهی جنگ پس از تجاوز عراق به ایران به این معنا است که عراق و حامیانش حاضر به پذیرش این وضعیت نبودند.
با فرض احتمال دوم اگر توافق اولیه برای آتشبس صورت میگرفت و پس از آغاز مذاکره، طرفین به نتیجه نمیرسیدند، این به معنای شکست مذاکرات بود؛ در این صورت چه میشد؟
در صورت پیدایش چنین وضعیتی نیروهای نظامی ایران که بیشتر نیروهای داوطلب بودند به خانه مراجعت میکردند [465] و با توجه به اختلاف نظر در مورد برقراری آتشبس و مذاکره با عراق، انسجام سیاسی - اجتماعی در ایران از میان میرفت و عملا بازگشت به وضعیت قبل از مذاکره بسیار دشوار بود و عراق در مناطق اشغالی باقی میماند و نهایتا ایران در پای میز مذاکره مجبور میشد خواستههای عراق را بپذیرد و از شرایط خود چشمپوشی کند.
پس از فتح خرمشهر نیز بازگشت به جنگ پس از یک وقفهی احتمالا طولانی برای آتشبس و مذاکره بسیار دشوار بود؛ زیرا موانع سیاسی - حقوقی بینالمللی تشدید میشد و امکان بسیج عمومی نیروها از میان میرفت؛ زیرا باور به جنگ با آغاز مذاکره متزلزل میشد.
[ صفحه 196]
در نتیجه؛ ایران موقعیت برتر خود را از دست میداد و زمان هم به سود عراق بود؛ زیرا در مرحلهی اشغال نیروهای این کشور در مناطق اشغالی باقی میماندند و پس از فتح خرمشهر ارتش عراق برای بازسازی فرصت بیشتری پیدا میکرد و در صورت شکست مذاکرات میتوانست با تهدید نظامی، ایران را تحت فشار قرار دهد.
این بررسی نشان میدهد شرایط و فرصت مناسبی برای برقراری آتشبس و مذاکره میان دو کشور ایران و عراق برای پایان دادن به جنگ وجود نداشت و همین امر از دلایل اصلی ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر است.
توقف - انتظار
خودداری ایران از پذیرفتن آتشبس و مذاکرهی با عراق و از سوی دیگر، نگرانی از پیامدهای پیشروی در خاک عراق، موجب شد تا بر توقف بر روی مرز تأکید شود. آقای هاشمی در فروردین سال 1360 و قبل از آزادسازی مناطق اشغالی در پاسخ به این پرسش که استراتژی ایران در جنگ چیست و آیا در خاک عراق پیشروی خواهد کرد؟ اظهار داشت: «اگر نیروهای ما توانستند نیروهای عراقی را عقب برانند در مرز دو کشور مستقر خواهند شد.» [466] .
توقف نیروهای ایران بر روی مرز یا ادامه پیشروی در خاک عراق، موضوع مورد توجهی در نزد تحلیلگران، ناظران و بازیگران بود و ایران از ابتدا به استقرار بر روی مرز تمایل نشان میداد چنانکه در مصاحبهی آقای هاشمی به آن اشاره شد. بعدها نیز با آزادسازی مناطق اشغالی و بررسی تصمیمگیری در مورد جنگ این موضوع که یکی از گزینههای ایران بود مجددا مورد بحث و توجه قرار گرفت.
در آستانهی آزادسازی خرمشهر در عملیات بیتالمقدس با توجه به روند جدید جنگ، آقای هاشمی در مصاحبه با واحد مرکزی خبر صدا و سیما اعلام کرد: «اگر صدام زیر بار این مسائل (خواستههای ایران) نرود ما رویهی خود را پیش میگیریم و صبر نمیکنیم که نیروهای ما در بیابان بمانند و هر
[ صفحه 197]
روز زیر آتش خمپاره و توپ دشمن باشند. با این شیوه، جنگ را قبول نمیکنیم و اگر بنا باشد که جنگ ادامه یابد به هر حال ما در یک نقطه، فشاری به دشمن وارد میآوریم که بتوانیم جنگ را پایان دهیم؛ زیرا هدف ما پایان دادن به جنگ است.» [467] .
آقای هاشمی در این مصاحبه بر اینکه هدف ایران پایان دادن به جنگ است تأکید میکند و نگرانی خود را از بیتوجهی به خواستههای ایران نشان میدهد. تأکید بر اینکه در یک نقطه به دشمن فشار وارد میآوریم روش و ابزاری بود برای فشار به عراق با هدف پایان دادن به جنگ.
این توضیحات نشان میدهد که توقف بر روی مرز با تأثیر از ملاحظات مختلفی طرح میشده است. ایران مایل نبود با ورود به داخل خاک عراق در موضع متجاوز قرار گیرد و به مردم این کشور آسیب وارد شود.
امام در چارچوب اندیشهی دینی - انقلابی و توجه به مردم عراق، در برخورد اولیه برای تصمیمگیری درباره جنگ تأکید کردند روی مرز بایستیم ولی آتشبس را قبول نکنیم؛ زیرا اگر به داخل خاک عراق برویم به عنوان متجاوز شناخته میشویم و باید تا آخر برویم. [468] امام تأکید میکردند در کنار مرز بمانیم و اگر عراق حمله کرد دفاع کنیم. [469] به گفته آقای هاشمی از نظر امام اتمام جنگ بدون تنبیه متجاوز معنا نداشت [470] و از طرفی از پیامدهای پیشروی در خاک عراق نگران بودند. به گفتهی آقای رضایی برای پایان دادن به جنگ دو شبهه در ذهن امام وجود داشت؛ یکی ادامهی جنگ بر روی مرز و دیگری خواستههای ایران و تأکید بر سقوط صدام بود. [471] پیامدهای توقف بر روی مرز با استدلال نظامی و سیاسی برای امام در جلسه تصمیمگیری توضیح داده شد. مرحوم ظهیرنژاد اظهار داشت: اگر بخواهیم ادامه بدهیم بر روی مرز نمیشود ایستاد و باید در پشت مواضع مناسبی پدافند کنیم که در این منطقه رودخانه اروند موضع مناسب و قابل دفاع است. [472] آقای هاشمی از نظر سیاسی، استدلال کرد اگر بخواهیم جنگ را تمام کنیم باید یک چیزی در اختیار داشته باشیم که فشار بر عراق وارد کنیم و برویم پشت
[ صفحه 198]
رودخانه اروند بایستیم. [473] از نظر آقای رضایی پیشنهاد پیشروی به سوی رودخانه اروند به دو سؤال امام پاسخ میداد: یکی اینکه در جایی بایستیم که اگر جنگ ادامه یافت قابل دفاع باشد و دیگر اینکه برویم به جایی که بتوانیم به طریقی جنگ را تمام کنیم [474] .
به نظر میرسد از نظر سیاسی و نظامی توقف نیروها بر روی مرز ممکن نبود زیرا از نظر حقوقی این وضعیت به معنای ادامهی جنگ بود و عراق با استفاده از فرصت حاصل از توقف نیروهای ایران و بازسازی و تجدید قوا میتوانست مجددا حملات خود را از سر بگیرد. ضمن اینکه توقف بر روی مرز به معنای ادامه جنگ بود ولی به صورت دیگری که بیشتر فرسایشی بود. در نتیجه تدریجا موجب سرخوردگی و فرسایش روحیه و امکانات میشد بدون اینکه خواستههای ایران تأمین شود. علاوه بر این، دستاوردهای برتری حاصل از فتح خرمشهر نیز از میان میرفت. به همین دلیل، نمیتوانست گزینه مناسبی باشد [475] و پس از بررسی اولیه و ارائه استدلال سیاسی و نظامی، مسئولان و فرماندهان سیاسی و نظامی آن را کنار گذاشتند.
اگر موضوع اصلی پرسش از ادامهی جنگ و طولانی شدن آن باشد، گزینه توقف بر روی مرز با این امید که هم جنگ ادامه داشته باشد و هم خواستههای ایران تأمین شود گزینه مناسبی نبود زیرا از نظر سیاسی و حقوقی به معنای ادامهی جنگ بود.
البته در وضعیت دیگری شاید بتوان از این گزینه استفاده کرد با این شرط که آمادگی و توان ایجاد استحکامات استراتژیک و بمباران استراتژیک برای
[ صفحه 199]
فرسایش و انهدام توان دشمن وجود داشته باشد. در حالی که چنین امکاناتی در اختیار ایران نبود با انتخاب این گزینه و پس از مدتی سرخوردگیهای حاصل از توقف نیروها بر روی مرز و از سرگیری حملات عراق، روند جنگ به سود عراق تغییر میکرد و امروز پرسش اصلی این بود که چرا در وضعیتی که ایران از برتری برخوردار بود و عراق تضعیف شده بود نیروهای نظامی بر روی مرز متوقف شدند؟
ضربه تعیین کننده - تسلیم دشمن
هدف اصلی جنگ به گفتهی کلاوزویتز تحمیل اراده به دشمن است. تا زمانی که دشمن کوچکترین امکان مقاومت دارد به حکم عقل در دفاع از خود، باید در نابودیاش بکوشید؛ جای درنگ و رعایت حد و حدود نیست. [476] در این روند کسب پیروزی سرنوشتساز است؛ زیرا ارادهی دشمن را درهم میشکند و ناگزیرش میسازد که خود را تسلیم کند. [477] بنابراین، وقتی دشمن بر اثر شکستهای پیدرپی تعادل خود را از دست داد فاتح باید با تمام قوای خود ضربه بزند [478] زیرا در این وضعیت این امکان به وجود میآید که ضربات سهمناکتر وارد آید که دشمن قادر به تحمل آن نباشد. [479] .
انتخاب استراتژی مناسب در چنین موقعیتی با توجه به وضعیت صحنه نبرد اهمیت بسزایی دارد. طبیعتا دشمن مایل نیست تسلیم شود. حال آنکه استراتژی در این وضعیت به معنای هنر تضعیف رقبا و دشمنان و اختلال در روند اجرای تصمیمات و نیات آنها [480] میتواند شرایط لازم را برای تأمین اهداف خود در برابر دشمن فراهم سازد.
در چنین وضعیتی با انتخاب استراتژی نظامی به معنای استفاده از ابزار نظامی [481] برای تأمین اهداف، میتوان بر دشمن غلبه کرد. [482] بدیهی است بین قدرت نظامی و استفاده از استراتژی نظامی برای نیل به اهداف سیاست خارجی رابطهای وجود دارد و تواناییهایی نظامی یک دولت در زمانی معین میتواند محدودیت سیاست خارجی را بالاجبار موجب شود. نظر به اینکه
[ صفحه 200]
پیگیری اهداف سیاست خارجی تا حد زیادی به ارزیابی صحیح از تواناییهای نظامی در ارتباط با محیط خارجی بستگی دارد و ارزیابی تهدید نظامی و پیشبینی تهدیدات، همان اندازه عینیت دارد تا ذهنیت، لذا هر دولتی ممکن است مرتکب اشتباهاتی در ارزیابی خود شود. [483] در ارزیابی برای تصمیمگیری، ناچیز شمردن و دست کم گرفتن ممکن است کمتر از اغماض زیانبخش نباشد اما اشتباه در اغماض است که نظرها را به خود جلب میکند. [484] .
انتخاب استراتژی سیاسی یا نظامی، چنانکه اشاره شد علاوه بر اینکه به اهداف بستگی دارد، از میزان توانایی و قدرت نیز تأثیر میپذیرد. ضمن اینکه وضعیت دشمن از نظر توان نظامی و روحی بسیار مهم است. با این ملاحظات، شکستهای پیدرپی ارتش عراق در حد فاصل نه ماه یعنی از مهر 1360 تا خرداد 1361 آن را بسیار شکننده و آسیبپذیر نشان میداد. تبعات شکست عراق برای منطقه و منافع قدرتهای بزرگ معادلات جدیدی را شکل داد که هدف آن مقابله با برتری و مهار پیروزیهای ایران و متقابلا تقویت عراق بود. در این میان، ایران از دشواریها و ابهامات برقراری آتشبس و مذاکره و همچنین پیامدهای احتمالی پیشروی در خاک عراق یا توقف بر روی مرز و در مجموع تأمین نشدن خواستههای خود نگران بود. ضمن اینکه اهداف ایران در یک طیف وسیع قابل تعریف بود که پایان دادن به جنگ بدون در نظر گرفتن آن بسیار دشوار مینمایاند. به همین دلیل، انتخاب استراتژی مناسب در شرایط خاص و رو به تحول پس از فتح خرمشهر تا اندازهای دشوار بود.
آقای هاشمی بخشی از اهداف ایران و گزینه پایان دادن به جنگ را توضیح میدهد که قابل توجه است. ایشان اشاره میکند به اینکه ما سرزمین عراق را نمیخواهیم و میگوید: «ما ترجیح میدهیم که رژیم عراق سرنگون شود.» سپس اضافه میکند: «ورود به سرزمین عراق یک وظیفهی شرعی برای سرنگونی رژیم بعث است. هدف سرنگونی رژیم بعث برای ما یک هدف
[ صفحه 201]
استراتژیک است و ما از این هدف عقبنشینی نمیکنیم.» [485] ایشان در پاسخ به پرسش دیگری تأکید میکند: «ما نمیخواهیم در سایهی رژیم فعلی (عراق) به هیچ توافقی با بغداد برسیم.» ایشان در توضیح این موضوع به خبری اشاره میکند مبنی بر اینکه «این سری نیست که بخواهم آن را فاش کنم و همه میدانند که صدام حسین، توسط میانجیها پیشنهاد کرد تا طبق مواد قرارداد الجزایر و بدون هیچ قید و شرطی عقبنشینی کند، ولی ما این پیشنهاد را رد کردیم و مادامی که رژیم فعلی (عراق) طرف دوم قرارداد باشد با هر گونه توافقی مخالفت خواهیم کرد.» [486] خبرنگار از آقای هاشمی سؤال میکند شما چه چیزی غیر از قرارداد الجزایر میخواهید آیا سرزمینهای دیگری از عراق طلب میکنید؟ ایشان در پاسخ میگوید: «ما سرزمینهای عراق را نگرفتهایم تا سرزمینهای دیگر هم بخواهیم. همان طور که توضیح دادم هدف ما سرنگونی صدام است و این امر باید تحقق پیدا کند. قرارداد الجزایر ممکن است چارچوب خوبی برای توافق باشد ولی این توافق بایستی با ملت عراق و پس از پیروزی امضا گردد نه با رژیم فعلی.» [487] .
برای تحقق این هدف آقای هاشمی در نماز جمعه تهران ضمن رد پایان دادن به جنگ با «پذیرش ذلیلانه صلح» میگوید: «راه دیگر این است که با تشدید جنگ، جنگ را تمام کنیم.» [488] .
چنانکه روشن است سقوط صدام تنها با انتخاب استراتژی نظامی ممکن بود. [489] تجربهی جنگ امریکا با عراق نیز همین موضوع را روشن کرد و نیروهای امریکا با حضور در بغداد به حکومت صدام و حزب بعث پایان دادند.
استراتژی نظامی برای وارد کردن ضربهی تعیین کننده و قاطع بر دشمن با هدف سقوط صدام یا تسلیم شدن وی مستلزم ابزار، شرایط و امکاناتی بود که به نظر میرسد برآورد لازم از آن صورت نگرفته بود. سرعت عمل در بازسازی و قدرت سازماندهی مجدد برای وارد کردن ضربهی تعیین کننده بر دشمن با توجه به قدرت بازسازی و سازماندهی ارتش عراق و واکنش بینالمللی در برابر ایران تا اندازهای ضعیف بود و در عملیات رمضان ابعاد گوناگون این مسئله آشکار شد.
[ صفحه 202]
در حالی که ایران به لحاظ موقعیت و با توجه به اهداف و ارزیابیای که از وضعیت موجود داشت قادر نبود استراتژی سیاسی و مذاکره با عراق را برگزیند و و از طرفی توقف بر روی مرز نیز گزینهی نامطلوبی بود بنابراین استراتژی نظامی تنها گزینهای بود که پیروزی بر عراق را ممکن میکرد و از طولانی شدن جنگ مانع میشد. به عبارت دیگر، دستیابی به یک پیروزی اساسی پس از فتح خرمشهر به معنای تبدیل پیروزی خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک بود. نتیجهی چنین تحولی بدون شک به معنای پیروزی ایران و شکست عراق بود و در ادامهی همین وضعیت جنگ به پایان میرسید. بنابراین ایران گزینهای جز ادامهی جنگ [490] و پیگیری اهداف خود با استفاده از زور نداشت. چرا پیروزی در خرمشهربه یک پیروزی استراتژیک تبدیل نشد و جنگ طولانی شد؟
تصمیم گیری ایران: علل و پیامدها
ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر به منزلهی رخدادی استراتژیک در روند تحولات جنگ، ناظر بر اتخاذ یک تصمیم استراتژیک بود. [491] منطق تصمیمگیری ایران و استراتژی این کشور در مرحلهی جدید در ادامهی روند آزادسازی مناطق اشغالی و با ارزیابی مجدد از توازن قوا و برتری ایران بر عراق، بیتوجهی نظام بینالملل به خواستههای ایران و در تلاقی با تحولات منطقهای به ویژه تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و اعلام آمادگی عراق برای عقبنشینی یک جانبه از برخی مناطق اشغالی و با اجماع [492] و مشارکت کلیهی مسئولان سیاسی و فرماندهان ارشد نظامی کشور شکل گرفت که به آن اشاره میشود.
[ صفحه 203]
با آشکار شدن علائم ناکامی عراق در استفاده از اهرم مناطق اشغالی برای تحمیل خواستههای خود به ایران، آقای هاشمی در پاسخ به سؤالی دربارهی سرنوشت جنگ میگوید: «ما میتوانیم حقمان را با قدرت بگیریم. همین مقدار هم که دنیا تا حدی قانع شده به خاطر پیشرفتهایی است که ما در جبهه داشتیم.» از نظر ایشان قدرت نظامی عنصر اصلی در تعیین معادلات و سرنوشت جنگ است و واکنشها براساس برتری ایران تغییر خواهد کرد. آقای هاشمی سپس نتیجه میگیرد: «رزمندگان ما در جبهه و پشت جبهه، بیش از هر چیز، باید متکی بر قدرت و نیروی خودشان باشند. دنیا امروز طرفدار مظلوم نیست، بلکه با تئوری قدرت حرکت میکند. من در همین جا اعلام میکنم نیروهای رزمندهی ما در جبهه باید با پیروزیهایی که به دست میآورند صدام را وادار به تسلیم کنند.» [493] ایشان در ادامهی همین تجزیه و تحلیل و نگرش در جای دیگری میگوید: «سرنوشت جنگ در دنیای زور، جز در میدان جنگ نباید تعیین شود.... ما برای پایان دادن به جنگ باید خودمان عمل کنیم و این کار را با زور تمام خواهیم کرد.» [494] .
پیروزی در عملیات ثامنالائمه در آبان 1360 و علمیات طریقالقدس در آذر همان سال این برداشت را تقویت کرد که با چند «ضربهی قاطع واساسی» [495] در چند جبههی مهم به ارتش عراق، صدام در جنگ شکست خواهد خورد و صدام یا باید تسلیم شود یا به پایان دوران حکومتش نزدیک شود. [496] این نتیجهگیری بر پایهی این تحلیل بود که صدام جنگ را برای تحکیم حکومتش به راه انداخت و با شکست عراق، واضح است که زمینهای برای ادامهی حکومت صدام باقی نمیماند. [497] .
موضوع ادامهی جنگ در خاک عراق را در ادامهی همین تحولات برای نخستین بار در دی ماه سال 1360 آقای هاشمی در مصاحبه با خبرنگاران مطرح کرد. خبرنگار از ایشان سؤال کرد با توجه به افزایش روز افزون روحیهی تهاجمی در نیروهای جمهوری اسلامی ایران، آیا ما در آیندهی نزدیک شاهد انجام عملیات تدافعی در خاک عراق خواهیم بود؟ آقای هاشمی در پاسخ ضمن اشاره به
[ صفحه 204]
اینکه ما هیچ چشمداشتی به خاک عراق نداریم گفت: «جنگ، جنگ است و تا وقتی دشمن در خاک ما باشد نمیتوانیم خودمان را محدود کنیم که به خاک آنها نفوذ نکنیم.» ایشان سپس اضافه کرد:«بنا به مصالح جنگ و انقلاب اسلامی، با تصویب شورای عالی دفاع، اگر ضرورت بدانیم به خودمان این حق را میدهیم که دفاع خود را در خاک عراق انجام دهیم.» [498] .
استراتژی ایران برای پایان دادن به جنگ براساس «تصرف یک منطقه و اتمام جنگ» چنانکه اشاره شد تدریجا و در مرحلهی آزادسازی مناطق اشغالی و با توجه به استراتژی عراق در مرحله استقرار در مناطق اشغالی شکل گرفت. در بهمن سال 1360 آقای هاشمی در سخنانی میگوید: «باید در یک جایی، گلوی متجاوز را بفشاریم تا بتوانیم حقمان را از او بگیریم. اگر برای این کار، ورود به خاک عراق لازم باشد وارد میشویم.» ایشان اظهار امیدواری میکند: «شاید هم بتوانیم با ضربههای قاطعی که به عراق وارد میکنیم بدون اشغال خاک عراق به منظورمان برسیم.» [499] .
بعدها و پس از اتمام جنگ آقای هاشمی در مصاحبه با روزنامهی کیهان دربارهی استراتژی ایران و علت اتخاذ آن میگوید: «وقتی مسئولیت فرماندهی جنگ به من محول شد ذهنم را این گونه توجیه کردم که باید جایی را بگیریم تا با آن اهرم بر عراق فشار بیاوریم. درست، کاری که عراق میخواست با ما بکند. در آن صورت میتوانستیم بگوییم خسارات ما را بدهند و متجاوز محاکمه شود؛ یعنی خواستههای خود را با جایی و اهرمی که در دست داشتیم به دست بیاوریم.» [500] .
توضیحات آقای هاشمی به این مفهوم است که با اتکا بر قدرت نظامی و با کسب پیروزی بر عراق و با تصرف منطقهای با اهمیت، عراق و حامیانش را برای تأمین خواستههای ایران متقاعد میسازیم. [501] آقای هاشمی معتقد است عراق با
[ صفحه 205]
استقرار در مناطق اشغالی همین استراتژی را دنبال میکرد ولی شکست خورد.
پس از فتح خرمشهر، به منظور بررسی وضعیت جدید جنگ و تصمیمگیری برای پایان دادن به جنگ جلساتی با حضور مسئولان سیاسی و فرماندهان ارشد نظامی در حضور امام خمینی برگزار شد. [502] در این جلسات، دیدگاههای مختلفی طرح شد. امام ضمن اینکه از سیاستها و مواضع امریکا نگران بود پیامدهای ادامهی جنگ در خاک عراق را در ابعاد مختلف از جمله بر مردم عراق و از نظر تبلیغاتی و حقوقی مخاطرهآمیز و به زیان ایران ارزیابی میکردند. امام با توجه به تحلیل و نظریاتی که مسئولان سیاسی در ماههای آخر سال 1360 و پس از آن مطرح کردند، درباره علت ادامهی جنگ در داخل خاک عراق، پرسشی را طرح کردند که مبنای مباحث جلسات تصمیمگیری قرار گرفت. [503] امام برای ادامهی جنگ از روش و نحوه آن پرسیدند. [504] در واقع نظر امام توقف جنگ نبود بلکه ادامهی جنگ بر روی مرز بود که با توجه به این استدلال سیاسی مبنی بر اینکه برای اتمام جنگ باید یک منطقه با اهمیت را به تصرف درآورد و چون از نظر نظامی پدافند در پشت رودخانه اروند ممکن نبود امام به صورت مشروط ادامهی جنگ در خاک عراق را پذیرفتند. [505] [506] نظر امام این
[ صفحه 206]
بود که عملیات در منطقهای انجام گیرد که مردم عراق حضور نداشته باشند و به آنها آسیبی وارد نشود. این موضوع به همراه ضرورت اهمیت منطقه برای تأثیر بر روند جنگ و خاتمه دادن به آن، سبب شد منطقهی عملیاتی شرق بصره برای اجرای عملیات انتخاب شود.
هدف عملیات رمضان تأمین ساحل شرقی اروندرود بود. در این صورت، پدافند منطقه با اتکا بر عوارض طبیعی انجام میشد و با قطع ارتباط شمال و جنوب عراق و تهدید بصره و در تیررس قرار دادن منطقه نفتی زبیر و صفوان، در صورتی که صلح میان دو کشور ایران و عراق برقرار نمیشد ایران با استفاده از موقعیت مناسب و برتر، خواستههای خود را بر عراق و حامیانش تحمیل میکرد.
شکلگیری زمینههای اجرای عملیات رمضان و آشکار شدن اراده و تصمیم ایران بازتاب گستردهای داشت و پرسشهایی از اهداف ایران و توانایی دفاعی عراق به وجود آورد. ابتدا این موضوع مورد توجه قرار گرفت که «چه انتظاری توقع ایران را برآورده میسازد تا بغداد را مورد ملاطفت قرار دهد؟» [507] پرسش دیگر این بود که علت تلاش ایران برای ورود به خاک عراق چیست؟ [508] همچنین دربارهی توانایی دفاعی عراق این پرسش وجود داشت که آیا عراقیها در زمین خود بهتر از زمان حضور در ایران خواهند جنگید یا خیر؟ [509] همچنین این پرسش مطرح بود که آیا نیروهای نظامی عراق خواهند توانست در مقابل امواج انسانی - انقلابی نیروهای ایران مقاومت کنند؟ [510] .
این پرسشها به این معنا بود که شرایط سیاسی - نظامی و پیامدهای احتمالی ادامهی جنگ در خاک عراق مبهم و در عین حال تأثیرگذار و سرنوشتساز خواهد بود؛ به همین دلیل نوعی حمایت گستردهی تبلیغاتی - روانی و سیاسی برای افزایش انگیزههای روحی و توان دفاعی عراق صورت گرفت.
[ صفحه 207]
سرانجام، عملیات رمضان 50 روز پس از فتح خرمشهر در تاریخ 23 تیر 1361 آغاز شد. توقف اولیهی نیروهای خودی در پشت مواضع و استحکامات دفاعی عراق بازتاب نسبتا وسیعی داشت و به معنای کاهش خطرات ناشی از تهاجم ایران به عراق و آثار احتمالی آن بر حامیان این کشور [511] و موفقیت عراق در متوقف کردن نیروهای ایران و ضد حمله علیه آنها بود [512] و حتی با عقبنشینی به مواضع اولیه [513] نتیجه گرفته شد [514] که عراق در حملههای اخیر قدرت بیشتری داشته است و کفایت و قدرت نظامی و سیاسی خود را روشن کرد. [515] .
نظر به اینکه ایران در استراتژی جدید خود در نظر داشت با ادامهی جنگ، وضعیت را به سود خود تغییر دهد و تعیین تکلیف کند و از تحقق وضعیت نه جنگ نه صلح و فرسایشی شدن جنگ جلوگیری نماید [516] نتیجهی عملیات رمضان بر استراتژی ایران و شرایط این کشور و مهمتر از آن بر روند جنگ و توازن قوا تأثیر تعیین کنندهای داشت.
به نظر میرسد گزینه ادامهی جنگ برای ایران در آن موقعیت تا اندازهای اجتنابناپذیر بود؛ زیرا امریکا دادن هر گونه امتیاز به ایران را به منزلهی به رسمیت شناختن قدرت برتر ایران بر عراق و بر منطقه ارزیابی و از تحقق آن جلوگیری میکرد. در عین حال، اجرای عملیات رمضان همراه با نوعی شتابزدگی و بر پایهی خوشیبینی اولیه و در ادامهی پیروزیهای قبلی بر عراق طراحی و اجرا شد. حال آنکه با تغییر شرایط و استراتژی باید تاکتیکها نیز تغییر میکرد [517] تا نتایج مطلوب حاصل میشد.
[ صفحه 208]
در بررسیهای اولیه به احتمال موفقیت عراق در دفاع از مواضع خود توجه نشد و همین امر سبب گردید پیامدهای ناکامی در عملیات رمضان اولین شوک را بر نیروهای خودی وارد کند طوری که دریافتند پیشروی در خاک عراق مانند پیشروی در خاک ایران نیست. [518] تمرکز بیش از اندازه بر پیروزی و جلوگیری از خسارت به مردم عراق، برخی ملاحظات دیگر را تحت تأثیر قرار داده بود حال آنکه مردم عراق پس از آغاز عملیات رمضان هیچگونه واکنشی در استقبال از وضعیت جدید و در جهت قیام علیه نظام بعثی انجام ندادند و رژیم عراق پیامدهای احتمالی تأثیر پیروزیهای ایران را بر مردم عراق کنترل و مهار کرد.
به همان میزان که پیروزی در عملیات رمضان میتوانست روند سیاسی - نظامی جدیدی را ایجاد نماید و سرنوشت رژیم سیاسی عراق را تحت تأثیر قرار دهد ناکامی در این عملیات به منزله توانایی رژیم عراق و صدام در حفظ موجودیت خود و دفاع از مواضع و استحکامات بود. بنابر گزارش نهمین کنگره حزب بعث، اهداف عملیات رمضان «اشغال عراق و تغییر رژیم» [519] بود، به همین دلیل نتیجهی عملیات برای عراق سرنوشتساز بود. چنانکه صدام بعدها گفت: سال 1982 (1361) برای ما سال خیلی دشواری بود [520] و در کنگره حزب بعث نیز گفته شد: «نبردهای شرق بصره یکی از نبردهای بسیار مهم و قهرمانانه نیروهای مسلح ما است و چنانکه فرماندهان پس از پایان کنگره بررسی کردند ارزش آن از لحاظ سیاسی و نظامی برابر است با تمام نبردهای ارتش عراق. در واقع نتایج این نبرد، تأثیر زیادی بر تمام عناصر مبارزه میان ما و رژیم (امام) خمینی داشت و موقعیت عربی و بینالمللی عراق را مستحکم ساخت.» [521] کردزمن، کارشناس نظامی، معتقد است پیروزیهای دفاعی عراق در برابر تهاجم ایران نتایج مهم استراتژیک داشت؛ زیرا نشان داد صدام در داخل از پشتیبانی لازم برخوردار است و شیعیان عراق آماده نیستند از ایران پشتیبانی نمایند. [522] نیویورک تایمز نیز پیروزیهای اخیر عراق را در مقابله با ورود نیروهای ایران نشان دهندهی ثبات و
[ صفحه 209]
توانایی عراق ارزیابی کرد و توصیه کرد بهتر است امریکا روابط خود را با عراق برقرار کند. [523] .
این ملاحظات، احساس اطمینان نسبت به توانایی عراق برای مهار پیروزیهای رو به گسترش ایران را موجب شد و به منزلهی صحت استراتژی دفاعی عراق و آغاز فشارهای تدریجی بر ایران بود. تحولات حاصل از این وضعیت منطق ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر و طولانی شدن آن را شکل داد.
آقای هاشمی پس از اتمام عملیات رمضان و آشکار شدن نتایج آن در نماز جمعه تهران گفت: اگر در مرزهایمان میماندیم نه به ما غرامت میدادند نه حاضر بودند یک قدم از برنامههایی که دارند عقبنشینی کنند. ایشان سپس اضافه کرد: ما دو راه بیشتر برایمان نمانده بود یا ذلیلانه خواست آنها را بپذیریم، جنگ را خاتمه دهیم و بگوییم به خانههایمان باز میگردیم. فرض دیگر اینکه ما هم بزنیم به دریا و جنگ را تمام کنیم. تمام کردن جنگ هم این طور است که الآن شروع کردهایم. [524] ایشان همچنین دربارهی سیاستهای امریکا گفت: آنها میخواهند سالها این جنگ باشد منتهی به شکل نه جنگ نه صلح. این عالیترین و مطلوبترین وضعی است که در منطقه میخواهند. آقای هاشمی بعدها دربارهی عملیات رمضان گفت: تحلیل این بود که از نظر نظامی پیروز میشویم اما موانع را پیش بینی نمیکردیم. [525] .
[ صفحه 217]
پایان جنگ
نحوهی پایان جنگ: گزارش اجمالی
نتایج عملیات رمضان [526] برای ایران و عراق و سایر بازیگران منطقهای و بینالمللی سرنوشتساز بود؛ زیرا این عملیات به منزله نقطه چرخش روند تحولات جنگ و به آزمون گذاشتن نتایج مرحله قبل و ترسیم چشمانداز آینده جنگ بود. به همین دلیل، بسیاری از مسائل جنگ، که تدریجا آشکار شد، شامل ماهیت تصمیمگیری ایران، اهداف و سیاست قدرتهای بزرگ در جنگ و همچنین توانایی ارتش عراق و بسیاری از مسائل دیگر در آیینه عملیات رمضان مشاهده میشد. [527] .
نقطه ثقل استراتژی ایران در مرحلهی جدید «تصرف یک منطقه با اهمیت» و سپس استفاده از این اهرم فشار برای پایان دادن به جنگ بود. عراق با درک این موضوع، دفاع برای حفظ زمین را در کانون استراتژی خود قرار داد. بنابراین توضیح، «زمین» موقعیتها را تفسیر و تعریف میکرد.
در مرحلهی جدید، امریکا برای مهار توان و قدرت تهاجمی ایران به دنبال جنگ فرسایشی بود. عراق نیز امیدوار بود با کاهش تدریجی توان ایران در
[ صفحه 218]
تهاجمات پیدرپی و متقابلا با افزایش توان خود، پس از تغییر استراتژی از دفاع به حمله، روند جنگ را تغییر دهد. گرچه این موضوع تدریجا شکل گرفت ولی آنچه به مدت شش سال میان ایران و عراق در چارچوب سیاستها، استراتژی و اقدامات سیاسی - نظامی و تبلیغاتی - روانی صورت گرفت بیانگر تحقق همین موضوع است.
بنابراین، اولین و مهمترین فرصت برای پیروزی بر عراق و پایان دادن به جنگ با آشکار شدن نتایج عملیات رمضان از میان رفت. عراق با اعتماد به نفس حاصل از آشکار شدن پیامدهای عملیات رمضان ضمن تقویت خطوط دفاعی خود با حمله به جزیرهی خارک، توان اقتصادی ایران را هدف قرار داد.
ایران در وضعیت جدید دو گزینه پیشرو داشت: نخست پایان دادن به جنگ از طریق سیاسی و زمان مناسب برای این اقدام پس از فتح خرمشهر بود که شرایط تحقق آن فراهم نشد. گزینهی دوم، امیدواری به تحقق استراتژی جدید با ادامهی تلاش نظامی برای تعیین سرنوشت جنگ بود. [528] عملیات والفجر، که بعدها پسوند مقدماتی به آن اضافه شد، با همین هدف طراحی و در دههی فجر انجام شد ولی نتیجهای به دنبال نداشت. چنانکه عملیات والفجر 1 نیز به نتیجهی مورد نظر نرسید.
نتایج حاصل از عملیاتهای نظامی پس از فتح خرمشهر در دو عرصهی سیاسی و نظامی پیامدهای مهمی داشت. در عرصهی سیاسی تدریجا نگرش ایران به تلاشهای سیاسی برای پایان دادن به جنگ تغییر کرد و آثار آن در مرحلهی بعد با شکلگیری ماجرای مکفارلین آشکار شد. همچنین به سیاست
[ صفحه 219]
مقابله به مثل در جنگ شهرها به دلیل نگرانی از گسترش تهاجمات عراق به مناطق غیرنظامی توجه شد.
در عرصهی نظامی، نتیجه عملیات رمضان و بعدها عملیاتهای والفجر مقدماتی و والفجر 1 اختلاف نظر میان ارتش و سپاه را گسترش داد. این امر سبب گردید آقای هاشمی از طرف امام به عنوان فرمانده عالی جنگ برگزیده شود. علاوه بر این، سپاه منطقهی عملیاتی خیبر را برای تغییر در تاکتیک نظامی با تغییر زمین عملیات از خشکی به آب انتخاب کرد. نتیجهی تلاشهای سپاه با آغاز عملیات خیبر و غافلگیری دشمن نسبت به زمین و تاکتیک عملیات، نگرانی عراق و حامیانش را موجب شد. بر اثر این عملیات تصور تداوم جنگ فرسایشی تا اندازهای مخدوش شد. همزمان با این تحول نظامی، انفجار مقر امریکاییها در بیروت به دست حزبالله لبنان و تحمیل اولین شکست نظامی به اسرائیل در لبنان و در نتیجه، عقبنشینی نیروهای اسرائیل از بیروت و تخلیهی نیروهای امریکا از لبنان، دامنهی فشار به ایران را افزایش داد. در چارچوب همین ملاحظات و نگرانیها عراق در عملیات خیبر از سلاحهای شیمیایی به نحو گستردهای استفاده کرد و پس از آن حمله به نفتکشهای ایران آغاز شد.
روند تحولات سیاسی - نظامی در این مرحله از جنگ هیچ گونه فرصت و شرایط سیاسی مناسبی برای پایان دادن به جنگ فراهم نکرد. در واقع برآیند تحولات سیاسی - نظامی پس از فتح خرمشهر تا عملیات خیبر نشان داد ایران و عراق هیچ یک قدرت لازم را برای تعیین سرنوشت جنگ ندارند. در عین حال، گسترش جنگ از زمین به مناطق غیرنظامی و خلیجفارس، همچنین انفجار مقر امریکاییها در بیروت نوعی پیوستگی میان تحولات جنگ ایران و عراق با مسائل خاورمیانه را بیان میکرد. در نتیجهی این وضعیت، نوعی موازنه میان ایران و عراق برقرار شد و این امر توانایی امریکا را برای مدیریت جنگ و نه پایان دادن به آن افزایش داد. بسیاری از تحولاتی که از این پس صورت گرفت تا اندازهای از همین امر متأثر بود.
[ صفحه 220]
امریکا در چارچوب جنگ بدون برنده، عراق را مورد حمایت راهبردی قرار داد. در این دوره کمکهای اطلاعاتی، مالی و تسلیحاتی به عراق برای کسب اطمینان از مهار پیروزیهای ایران افزایش یافت. همچنین امریکا سیاست دیپلماسی - فشار را در برابر ایران برگزید. فشار یعنی مجازات و دیپلماسی به معنای اعطای امتیاز بود. در همین حال برخی کشورهای اروپایی از جمله آلمان و ژاپن کانالهای ارتباطی خود را با ایران حفظ کردند و گسترش دادند.
تصرف منطقهی فاو در عملیات والفجر 8 در بهمن 1364 به همت سپاه پاسداران، نخستین و برجستهترین پیروزی نظامی ایران پس از فتح خرمشهر بود. موقعیت جغرافیایی منطقهی فاو در شمال خلیجفارس و ارزش سیاسی - اقتصادی و نظامی آن موازنهی جنگ را به سود ایران تغییر داد. نظر به اینکه پیش از این کانالهای دیپلماتیک با مذاکرهی پنهانی میان ایران و امریکا برقرار شده بود به نظر میرسید کسب پیروزی در فاو به معنای تحقق استراتژی ایران و آماده شدن موقعیت برای پایان دادن به جنگ است.
تحولات سیاسی - نظامی پس از فتح فاو به این معنا بود که پیامدهای پیروزی ایران چنان مخاطرهآمیز است که حتی گشایش گفت و گوهای سیاسی و پیروزی در فاو برای به رسمیت شناختن برتری ایران بر عراق و تأمین خواستههای این کشور کافی نیست. بر همین اساس عراق با کمک اطلاعاتی امریکا و چراغ سبز این کشور زیر ساختهای اقتصادی ایران را به نحو گسترده و بیسابقهای هدف قرار داد. علاوه بر این، عراق با اجرای سلسله عملیاتهای نظامی تحت عنوان «دفاع متحرک» تلاش گستردهای را برای تصرف مناطق مختلف انجام داد. بر این اساس افشای ماجرای مکفارلین و افزایش بیاعتمادی عراق و کشورهای منطقه نسبت به سیاستهای امریکا موجب افزایش حمایتهای امریکا از عراق شد.
برداشت ایران از روند جدید به این باور و تصور انجامید که کسب یک پیروزی دیگر سرنوشت جنگ را تعیین خواهد کرد. طراحی و اجرای
[ صفحه 221]
عملیات سرنوشتساز، که بعدها نام کربلای 4 بر آن گذاشته شد، بر اثر کمک اطلاعاتی امریکا به عراق با ناکامی مواجه شد. پس از آن عملیات کربلای 5 انجام شد. گرچه در این عملیات برای نخستین بار قویترین استحکامات دفاعی عراق در منطقهی استراتژیک شرق بصره درهم شکسته شد ولی این پیروزی نیز نتیجه لازم را برای به مخاطره انداختن موقعیت سیاسی رژیم بعثی نداشت و در نتیجه، تنها دامنهی درگیریها افزایش یافت. ضمن اینکه توان نظامی ایران تقلیل یافت و تاکتیکهای نظامی ایران در جبهههای جنوبی به بنبست رسید. [529] .
عراق براساس تحلیلی که از روند تحولات جدید داشت برای اتمام جنگ دامنهی حملات خود را به نفتکشها با هدف بینالمللی کردن جنگ افزایش داد. به موازات این تحول و تأثیر تهاجمات نظامی ایران پس از فتح فاو و کربلای 5 تدریجا ارادهای بینالمللی برای پایان دادن به جنگ با تصویب قطعنامه جدید شکل گرفت.
در تیرماه 1366 هم زمان با تصویب قطعنامه 598، امریکا اسکورت نفتکشهای کویت را بهانهی حضور گستردهی خود در خلیجفارس قرار داد. تصور ایران از ماهیت قطعنامهی جدید سازمان ملل و حضور امریکا در خلیج فارس به واکنش دوگانه منجر شد. به این معنا که ایران قطعنامه 598 را نه پذیرفت و نه رد کرد بلکه همکاری با دبیرکل سازمان ملل را برای اجرایی کردن قطعنامه و تغییر در اولویت بندهای آن آغاز کرد.
نگرانی ایران از اهداف و نیات امریکا و متقابلا فشار امریکا بر این برای پذیرش قطعنامه 598، زمینهی شکلگیری تدریجی درگیری ایران و امریکا را فراهم کرد. این وضعیت جدید، فرصت مناسبی را در اختیار عراق قرار داد تا
[ صفحه 222]
با افزایش توان نظامی و بازسازی سازمان ارتش خود قدرت فزایندهای بیابد.
ایران در نیمهی دوم سال 1366 همزمان با همکاری با دبیرکل سازمان ملل و اتمام درگیری با امریکا در خلیجفارس، عملیاتهای نظامی خود را در منطقهی شمال غرب آغاز کرد. در این روند عملیات بیتالمقدس 2 و والفجر 10 به منزله عملیات بزرگ ایران که سالانه انجام میشد در اسفند 1366 در منطقهی ماؤوت و حلبچه انجام شد.
عراق که از پایان تهاجم گستردهی سالانه ایران اطمینان حاصل کرده بود، در حالی که رزمندگان پس از عملیات والفجر 10 در حال بازگشت به محلهای سکونت خود بودند و ماه مبارک رمضان فرا رسیده بود و تدریجا فضای انتخابات نمایندگان مجلس سوم در حال فعال شدن بود، در کنار حملات موشکی به تهران - که از ماههای قبل شروع شده بود - تهاجم به فاو را در آخر فروردین 1367 آغاز کرد. حملهی عراق به فاو همزمان با حملهی امریکا به دو سکوی نفتی ایران در خلیجفارس، نوعی هماهنگی اطلاعاتی - عملیاتی میان عراق و امریکا را بیان میکند.
عراق با باز پسگیری فاو موازنهی روحی را به نفع خود و به زیان ایران تغییر و تهاجمات خود را ادامه داد و سایر مناطقی را که ایران تصرف کرده بود به ویژه مناطق با اهمیت جزایر مجنون و منطقه تصرف شده در عملیات کربلای 5 را باز پس گرفت.
تحولات جدید و خطر ادامهی حملات عراق به خاک ایران [530] و همچنین پیام نهفته [531] در حملهی ناو امریکایی وینسنس به هواپیمای مسافربری ایرباس ایران
[ صفحه 223]
و همچنین انتقال این پیام به ایران که احتمال حملات شیمیایی عراق [532] به شهرهای ایران وجود دارد، در مجموع سبب شد ایران ضمن اعلام رسمی پذیرش قطعنامه 598، بخشی از مناطق تصرف شده را که همچنان در اختیار قوای نظامی ایران قرار داشت تخلیه کند. [533] .
عراق براساس ارزیابی جدید از وضعیت سیاسی - نظامی حاکم بر جنگ، از پذیرش قطعنامه امتناع و حملات خود را در منطقهی غرب و جنوب آغاز کرد. همچنین منافقین با حمایت عراق حملات خود را در محور قصر شیرین به اسلامآباد آغاز کردند.
نتیجه و بازتاب تحولات جدید، نیروها را در ایران بسیج کرد و در نتیجه منافقین و ارتش عراق در حملات جدید خود شکست خوردند. علاوه بر این، فشار بینالمللی به عراق برای پذیرش قطعنامه زمینهی اتمام جنگ و برقراری آتشبس را فراهم کرد. در این زمینه، رئیس جمهور وقت، آیتالله خامنهای، طی مصاحبهای در جبهههای جنگ، دربارهی پذیرفتن قطعنامه 598 توضیحاتی داد و گفت: «دشمن مایل بود پس از اعلام قبول قطعنامه 598 از سوی ایران، چند ماه این مسئله را طول دهد و بعضی از قدرتهای جهانی هم او را به این کار تشویق میکردند اما حرکت قاطع دیپلماسی و فشار افکار عمومی بر رژیم
[ صفحه 224]
عراق و حامیانش غلبه کرد و دشمن ناگزیر از پذیرش قطعنامه شد. [534] بدین ترتیب، جنگ ایران و عراق پس از هشت سال به پایان رسید.
تجزیه و تحلیل نحوه پایان جنگ: بررسی رویکردها
اقدام جمهوری اسلامی ایران در پذیرش قطعنامه 598 و متعاقب آن اتمام جنگ ایران و عراق تعجب ناظران و تحلیلگران را برانگیخت و پرسشهایی به وجود آورد. در واقع ابهام و پرسش از «علت» پایان جنگ یا ناخشنودی از خاتمه آن نبود، بلکه نحوهی پایان جنگ غافلگیر کننده و سؤال برانگیزه بود. [535] این امر به دلیل تحولات نظامی در ماههای پایانی جنگ و این مسئله بود که عراق مناطق تصرف شده را باز پس گرفت؛ در نتیجه، موجب تغییر موازنهی جنگ و پایان دادن به آن شد.
توازن نظامی در وضعیتی به زیان ایران تغییر کرد که پیش از این کلیهی تحلیلگران بنابر الگوی کنش و واکنش حاکم بر جنگ طی شش سال، بر برتری ایران تأکید میکردند و از پیروزی این کشور بر عراق نگران بودند. در چنین موقعیتی تهاجمات بیوقفهی عراق و باز پسگیری کلیهی مناطقی که طی شش سال تدریجا تصرف شده بود در ظرف چهار ماه، شوک روحی - روانی به جامعهی ایران وارد کرد. به همین دلیل پیشروی نیروهای عراق این شایعه را تقویت کرد که ایران و عراق برای خاتمهی جنگ به توافق رسیدهاند و آنچه انجام میشود حاصل یک توافق است. قوت گرفتن این شایعه در حالی که دشمن بر دامنهی حملات خود میافزود، نگرانیهایی را به وجود آورد و سبب شد تا یکی از خبرنگاران در مصاحبه با آقای هاشمی از ایشان بپرسد: «گفته میشود حرکات چند ماه اخیر عراق در جبههها به ویژه بعد از حمله به فاو براساس یک توافق بوده است.» ایشان در پاسخ گفت: «این از حرفهای مسخره ضد انقلاب است. رزمندگان اسلام جز در حلبچه و حاج عمران که طبق دستور
[ صفحه 225]
عمل کردند، در بقیه موارد مردانه و شجاعانه جنگیدند و شهید دادند و با جهاد عقبنشینی کردند. رزمندگان اسلام در حمله عراق به فاو 36 ساعت و در حمله به شلمچه یک روز تمام دفاع کردند و جنگیدند. چطور میشود چنین تهمتی را به رزمندگان دلیر اسلام نسبت داد.» [536] .
در ادامهی همین روند رئیس جمهور وقت، آیتالله خامنهای، در نماز جمعه تهران توضیحاتی داد که قابل توجه است. ایشان گفت: «حوادث دو سه ماههی اخیر سؤالاتی را در ذهن مردم ما و ناظران جهانی به وجود آورد و آن این بود که چرا نیروهای اسلام با آن قدرتی که داشتند عقبنشینی کردند؟ در این مدت رسانههای استکباری و دشمن هم با تبلیغات خود سلسله حرفهایی را به صورتی دقیق مطرح ساختند و جنگ روانی در جامعه به راه انداختند به نحوی که گویا مسئولان یا رزمندگان از جنگ خسته شدهاند.» سپس ایشان با توجه به شایعات اضافه کرد: «عقبنشینی ما در فاو و شلمچه و غیره دارای عوامل و علتهای یکی دو ساله است. و یک امر مقطعی نیست.» ایشان توضیح داد: «اگر ضعفهای ما نبود ابزار جنگی دشمن نمیتوانست بر قدرت ایمان نیروهای ما پیروز شود. یک مقدار ضعفها مربوط به جبهه و مسائل جبهه است. آمادگیها، سازماندهی خطوط دفاعی و احتیاطات لازم بیشتر باید انجام شود. یک مقدار هم مربوط به پشت جبهه است. یک ملت با پرداختن به اختلافات و مسائل شخصی و حقکشی، میتواند در جبهه خلل ایجاد کند.» [537] .
بعدها سرلشکر وفیق سامرایی، رئیس اسبق اطلاعات نظامی عراق، در مصاحبه با مجله الحیات دربارهی تحولات نظامی ماههای پایانی جنگ گفت: «به نظر من در مسئله فاو هیچگونه سازشی میان ایران و عراق صورت نپذیرفت؛ زیرا چهار ماه آخر جنگ، ایران از همه نظر، از ناحیه نظامی با بحران مواجه بود. توان نظامی ما روز به روز افزایش پیدا میکرد و نیروی هوایی ما به پالایشگاههای نفت ایران خسارتهای زیادی رسانده بودند. غربیها نیز از بهبود اوضاع داخلی و اقتصادی ایران ناخشنود بودند و سعی
[ صفحه 226]
داشتند به نحوی نگرانی خود را ابراز دارند. از سوی دیگر، عراق سلاحهای شیمیایی و موشکهای زمین به زمین خود را بهبود داده بود، به طوری که توانست تهران، شیراز و اصفهان را نیز هدف قرار دهد. نیروی اطلاعاتی ما نیز از آنها برتری قابل ملاحظهای داشت. همهی اینها عواملی بود که پیروزی نظامی را به همراه آورد. گفتم پیروزی نظامی؛ زیرا صدام از جنبهی سیاسی و استراتژیک شکست خورد و مفهوم پیروزی در اینجا یعنی اینکه نیروهای عراقی به کمک عوامل دیگر ایران را وادار کردند که دست از جنگ بردارد.» [538] .
شکلگیری شایعهی توافق ایران و عراق برای عقبنشینی ایران از مناطق تصرف شده برای پایان دادن به جنگ علل مختلفی داشت ولی آنچه مهم است جامعه ایران در برابر این تحول نظامی غافلگیر شد و هیچگونه توضیحی برای آن نداشت. در واقع، دادن اطلاعات غلط از توانایی دشمن و خودی به جامعه برای تقویت روحیه و سیاستهای تبلیغاتی ناظر بر تحقیر دشمن سبب شد در یک مقطع سرنوشتساز با تغییر و تحولات جدید این ابهام به وجود آید. علاوه بر این، از نظر سیاسی افشای ماجرای مک فارلین در سال 1365 نگرش جدیدی را به رخدادهای جنگ پدید آورد. در واقع، شکلگیری روابط پنهانی ایران و امریکا سبب گردید رخدادهای جدید نظامی در چارچوب توافق و معامله سیاسی تحلیل و تفسیر شود.
ابهام در نحوهی پایان جنگ ایران و عراق گرچه با توضیحاتی که در آن زمان و بعدها داده شد تا اندازهای برطرف شد و ماهیت تحولات واقعیت جدیدی بود که آشکار گردید اما این موضوع پیامدهای نسبتا گستردهای داشت که همچنان بر رویکردهای موجود دربارهی جنگ و نحوهی پایان آن سایه انداخته است. حتی پس از اتمام جنگ مواجهه با موضوعات یا مسائل اساسی و ضرورت تصمیمگیری در برابر آن موجب یادآوری تجربه گذشته میشود. همچنین به نظر میرسد نحوهی پایان جنگ، موضوع طولانی شدن جنگ و علت ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر را به مسائل و پرسشهای اساسی و فراگیر تبدیل کرد. به عبارت دیگر، اگر جنگ با پیروزی ایران یا به روش
[ صفحه 227]
دیگری غیر از آنچه شد به پایان میرسید موضوعات یاد شده تا این اندازه مورد توجه و نقد و بررسی قرار نمیگرفت. در واقع، پیروزی در جنگ میتوانست بسیاری از موضوعات چون تصمیمگیری برای ادامهی جنگ پس از فتح خرمشهر و طولانی شدن آن را تحت تأثیر قرار دهد. [539] .
در این بخش از بحث، تحلیلهای موجود درباره نحوهی پایان جنگ بررسی شده است تا ماهیت این موضوع از منظر و رویکردهای متفاوت بازشناسی شود. ابتدا به تحلیل رسانهها اشاره میشود.
روزنامهی نیویورک تایمز در تحلیلی نوشت: عملیات پرخرج و پر تلفات ایران به شهر بندری بصره در سال گذشته، جمهوری اسلامی ایران را به نتیجه رساند که نمیتواند در جنگ پیروز شود. از آن زمان ایران در موضع تدافعی قرار گرفت. عراق به یک رشته پیروزیهای چشمگیر نائل آمد و ثابت کرد میتواند جنگ را به داخل ایران هم بکشاند. در این مقاله، که از رادیو امریکا پخش شد، آمده است: حملات موشکی و هوایی عراق به شهرها و مراکز صنعتی در اعماق سرزمین ایران، در هجده ماه گذشته نیز بر دردسرهای حکومت تهران افزود. [540] .
خبرگزاری رویتر به نقل از دیپلماتهای غربی و عرب دربارهی دلایل ایران برای قبول آتشبس به این موضوعات اشاره میکند: 1 - حملات عراق علیه تأسیسات نفتی و خطوط کشتیرانی ایران سبب وخیمتر شدن بحران اقتصادی در ایران و دشوارتر شدن توانایی ایران در زمینهی خرید سلاح از بازار آزاد جهانی شده بود. 2 - امریکا علیرغم اعلام بیطرفی در جنگ ایران و عراق از حملات ایران علیه کشتیهای تجاری در خلیجفارس جلوگیری کرد و همزمان با آن میدان را برای حملات عراق علیه نفتکشهای حامل نفت ایران
[ صفحه 228]
باز گذاشته بود. 3 - نیروهای نظامی ایران از ماه آوریل تاکنون متحمل چهار شکست نظامی عمده در طول جبهههای جنگ از جمله در شبه جزیره فاو شده بودند و از طرفی از تجهیزات و امکانات کافی برای اتخاذ یک تاکتیک دفاعی در مقابل ارتش تا دندان مسلح عراق برخوردار نبودند. 4 - رهبران نظامی عراق از حمایتهای مالی و سیاسی و تقریبا نامحدود جهان عرب و دنیای غرب برخوردار بوده و به پیشرفتهترین سلاحهای غربی دسترسی داشتهاند.
در این تحلیل همچنین به اختلاف ارتش و سپاه و افزایش خستگی مردم از جنگ و رشد نارضایتی و در نتیجه به مخاطره افتادن موجودیت نظام جمهوری اسلامی به عنوان عوامل مؤثر در تصمیمگیری ایران اشاره شده است. [541] .
روزنامهی تایمز، چاپ لندن، دربارهی علت تغییر موضع ایران به دو عامل اشاره میکند و مینویسد: «یکی اینکه عراق در این اواخر استراتژی نیرومندتری داشته است و برای خود خطوط دفاعی نفوذناپذیری فراهم کرده و موفق شده است حمایت افکار عمومی بینالمللی را به جانبداری از خود سوق بدهد. عامل دوم، قدرت گرفتن صدای میانهروها در دستگاه حکومت ایران است. این تصمیم دولت ایران را میتوان مؤید گسترش نفوذ هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس جمهوری اسلامی و سایر میانهروها دانست.» [542] .
روزنامهی واشنگتن پست به نقل از مقامات امریکا چند پدیده خردکننده را در تصمیمگیری ناگهانی ایران مؤثر میداند: «نخستین پدیده، جنگ شهرها از اوایل سال جاری میلادی بود که طی آن عراق بارانی از موشک بر تهران فرو ریخت و میلیونها ساکن آن شهر را به وحشت انداخت. پدیدهی دوم، استفادهی فزاینده و موفقیتآمیز عراق از جنگ افزارهای شیمیایی در حملات بهاری و تابستانی برای باز پسگیری اراضی اشغال شده توسط ایران بود.» [543] .
یک نویسندهی ترک نیز در مقاله خود مینویسد: «ایران در هشت سال گذشته نه تنها با عراق بلکه با ابرقدرتهایی چون امریکا و شوروی جنگیده
[ صفحه 229]
است و هر دو ابرقدرت از سویی در خلیجفارس و از سوی دیگر با ارسال بهترین تجهیزات نظامی به عراق از صدام حمایت کردند ولی قبول قطعنامه 598 از سوی ایران نمیتواند صرفا ناشی از فشارهای نظامی باشد بلکه این کشور در محافل سیاسی جهان از انزوای سیاسی رنج میبرد.» [544] .
برخلاف دیدگاه تحلیلگران و رسانههای خارجی که بیشتر بر تجزیه و تحلیل تحولات سیاسی - نظامی جنگ تأکید میکنند تحلیلگران و نیز رسانهها در ایران به عوامل داخلی و به ویژه ماهیت نظام تصمیمگیری کشور توجه کردهاند. احمد صدری، استاد دانشگاه و روزنامهنگار، سیاستگذاری و تصمیمگیری ایران را در مقالهای نقد میکند و مینویسد: «یکی از اشکالهای ما اشکال ایدئولوژیک بودن سیاستگذاری در حد اعلا و بالا و عدم انعطاف بوده است.» وی این عامل را موجب احساس بیمسئولیتی و عدم پاسخگویی به مردم دانسته است. از نظر وی باورهای ایدئولوژیک و منعطف نبودن در آن، منشأ تصمیمگیری و رفتارها است و این وضعیت موجب «تصلب و فلج سیاسی» در جامعه میشود. [545] وی در همین چارچوب به موضوع جنگ ایران و عراق میپردازد و معتقد است جنگ ایران و عراق طبق الگوی حل بحران گروگانگیری به پایان رسید [546] و ایران فرصتهای زیادی را برای حل جنگ از دست داد.
با همین ملاحظه دکتر همایون کاتوزیان معتقد است دست کم در دو نوبت [547] ممکن بود که به متارکه پیروزمندانه رسید ولی به دلایلی که هنوز روشن نیست جنگ تا سال 1367 و پذیرش قطعنامه سازمان ملل ادامه یافت. [548] .
آقای رضایی، فرماندهی پیشین سپاه، این موضوع را که چرا جنگ طولانی شد؟ در چارچوب استراتژی ایران بررسی میکند و میپرسد که آیا این
[ صفحه 230]
استراتژی درست بود یا نبود؟ [549] ایشان استراتژی ایران را که سیاسی بود نه نظامی نقد میکند و معتقد است: سادهاندیشی بود که واقعا فکر میکردند که اگر جایی را بگیرند و بروند صحبت کنند در دنیا تأثیر میگذارد. ما باید پیش بینی میکردیم که آیا با این استراتژی موفق میشویم یا نمیشویم؟ [550] سپس آقای رضایی به این پرسش که چرا استراتژی سیاسی شکست خورد پاسخ میدهد و میگوید «ناکامی این استراتژی دو بعد داشت؛ یکی صدام و نیروی مقابل که با استراتژی سیاسی تسلیم نمیشدند و آرایش، اراده و برنامه آنها را از این طریق نمیشد از بین برد. دوم ما در انجام عملیاتها مشکلاتی داشتیم و مسائلی بود که اجازه نمیداد به موفقیت دست پیدا کنیم. لذا تلاش زیادی شد استراتژی سیاسی تغییر یابد ولی مسئولان سیاسی کشور نپذیرفتند و میگفتند که امکانات و بودجه مورد نیاز تغییر استراتژی را نداریم. لذا عملا استراتژی نظامی که شعار آن جنگ، جنگ تا سقوط صدام و رفع فتنه از عالم (بود) در شعار باقی ماند و دلیل آن این بود که مسئولان سیاسی و اقتصادی میگفتند ما قدرت برنامهریزی برای تحقق این استراتژی را نداریم درحالی که استراتژی نظامی خواستهی امام و رزمندگان بود. پس از آنکه فرماندهان از تصویب استراتژی نظامی ناامید شدند تلاش شد که استراتژی سیاسی با همهی نواقص آن به موفقیتهایی برسد. لذا استراتژی سیاسی ادامه پیدا کرد با این تفاوت که پاسدارها گفتند حالا که اجازه نمیدهید استراتژی نظامی طراحی و برنامهریزی شود اجازه بدهید سپاه جدا از ارتش عمل کند و تغییر در مدیریت جبهه ایجاد شد. این تغییر مدیریت منجر به پیروزیهای فاو، کربلای 5 در شلمچه و حلبچه با مدیریت سپاه شد و این پیروزیها منجر به تصویب قطعنامه 598 شد.» [551] .
آقای هاشمی در توضیح علت پذیرش قطعنامه 598 معتقد بود که استراتژی ایران این بود: «جایی را بگیریم و آن را وسیله احقاق حق قرار دهیم.» هدف ایران تصرف کل عراق یا ساقط کردن صدام نبود. [552] در عین حال میگوید: «این تحلیل بود که شرق و غرب نمیگذارند عراق را
[ صفحه 231]
بگیریم.» [553] ایشان معتقد است ما پیروزیهای زیادی به دست آوردیم ولی این پیروزیها را برای تحقق هدفی که مورد نظرشان بود کافی نمیداند و همین عامل را موجب طولانی شدن جنگ نیز ذکر میکند. [554] آقای هاشمی عامل اقتصادی را در پذیرش قطعنامه بسیار مؤثر میداند.
با این توضیحات و رویکردی که آقای هاشمی به مسائل اقتصادی دارد، دربارهی پذیرش قطعنامه میگوید: «یکی از عوامل پذیرش آتشبس نامهای بود که وزیر اقتصاد و مسئولان اقتصادی کشور نوشتند که حاکی از این بود که امکانات اقتصادی، بودجه، درآمد و هزینههای کشور به خط قرمز رسیده [555] و تا حدودی از خط قرمز هم گذشته است که دیگر برای جامعه قابل تحمل نیست.» [556] .
دکتر روحانی، دبیر شورای عالی امنیت، در برنامه تلویزیونی «سجاده آتش» به عامل خارجی اشاره میکند و توضیحی میدهد که قابل توجه است.ایشان میگوید: چند ماه قبل از پایان جنگ گروه صنعتی جی 7 (G7) تشکیل شده بود و در آن اجلاس برای اولین بار نظر قاطعی درباره جنگ صادر شده بود و
[ صفحه 232]
هفت کشور صنعتی تأکید کرده بودند که جنگ ایران و عراق باید خاتمه بپذیرد و در آن اجلاس تأکید کرده بودند که تمام امکانات خودشان را برای این منظور به کار بگیرند و اگر کشوری پایان جنگ را نمیپذیرد تمام فشارها را بر آن کشور وارد کنند. «جی 7» گرچه یک جمع اقتصادی است ولی برای دنیا معلوم است که «جی 7» پشت پرده یک جمعیت اقتصادی، یک جمعیت سیاسی است و بسیاری از مسائل سیاسی را در آنجا پشت پرده تصمیمگیری میکنند. این هم یک نکته بود در آن مقطع. [557] .
دکتر محمد جواد لاریجانی که در زمان تصویب و پذیرش قطعنامه 598 معاون اروپا - امریکای وزارت خارجه بود در میزگرد «تأثیر رقابت سیاسی بر امنیت ملی» ضمن اشاره به اینکه رقابت سیاسی جناحها منافع ملی کشور را میتواند تهدید کند و در زمینهی خروج از جنگ و ورود به جنگ و روابط خارجی مؤثر باشد برای نمونه به موضوع پذیرش قطعنامه 598 اشاره میکند و میگوید: «من معتقدم که در پذیرش قطعنامه 598 یک تأخیری کردیم که این تأخیر به منافع ملی ما صدمه زد و اگر شجاعت حضرت امام نبود میتوانست امنیت ملی ما را کاملا به خطر بیندازد و اگر ما چند ماه زودتر این قطعنامه را میپذیرفتیم در حالی که هزاران کیلومتر از خاک عراق در دست ما بود میتوانستیم معاملهی خوبی انجام دهیم.» وی درباره علت تأخیر در پذیرش قطعنامه میگوید: «یکی از دلایل آن رقابتهای سیاسی بود که جمعی از سیاسیون معتقد بودند که قطعنامه 598 عین قطعنامه بینالمللی راجع به فلسطین است. این بخش از رقابت داخلی ما بود که به منافع ملی ما ضربه زد.» [558] .
بررسی گزینهها: ملاحظات نظری و واقعیتها
جنگ ایران و عراق پس از هشت سال با پشت سر نهادن مجموعهای از تحولات سیاسی - نظامی سرانجام با برقراری آتشبس در مرداد سال 1367 به پایان رسید. طولانی شدن جنگ و اتمام آن با پذیرش قطعنامهی 598
[ صفحه 233]
موجب طرح این پرسش شد که اگر قرار بود جنگ این گونه به پایان برسد چرا تا این اندازه طولانی شد؟ آیا در موقعیت مناسب دیگری ممکن نبود به جنگ خاتمه داد؟ در واقع نحوهی پایان جنگ، طولانی شدن جنگ را مورد پرسش قرار داد و در عمل نشان داد میان طولانی شدن جنگ با نحوهی پایان آن نوعی پیوستگی و ارتباط وجود دارد.
پاسخ به این پرسشها نیازمند تجزیه و تحلیل گزینههای مختلف برای پایان دادن به جنگ و همچنین بررسی شرایط و موقعیتهای دیگری است که به آن اشاره میشود. [559] نظر به اینکه نحوهی پایان جنگ تا اندازهای از طولانی شدن جنگ متأثر است و به عبارت دیگر، جنگ پس از طی کردن مسیری طولانی به گونهای به پایان رسید که پرسشهای زیادی را برانگیخت لذا عوامل مؤثر در طولانی شدن جنگ نیز بررسی خواهد شد.
جنگها و مخاصمات عموما با روش و الگوهای متفاوتی به اتمام میرسد. کارول معتقد است یک عامل بدون چون و چرا در خاتمهی جنگ، فشار نظامی است. اگر فشار نظامی نباشد دیگر عوامل در خاتمه دادن به جنگ نقش چندانی نخواهند داشت. [560] در واقع، تصمیمنهایی را برای خاتمه دادن به جنگ بازنده میگیرد. [561] بنابراین یکی از توضیحات آشکار دربارهی علت پایان یافتن جنگ این است که بگوییم یکی از طرفین آشکارا طرف دیگر را شکست داده است. [562] در واقع، پیروزی یک طرف و شکست طرف مقابل یکی از روشهای شناخته شده برای خاتمه جنگ است.دربارهی علت و ساز و کارهای اتمام جنگ با پیروزی نظامی، کردزمن در کتاب خود مینویسد: «جنگها هنگامی پایان مییابند که ترکیبی از عوامل سیاسی و نظامی، توانایی دشمن را برای ادامه نبرد نابود کنند.» [563] در واقع تأکید کردزمن بر «نابودی توانایی دشمن» است. اما این پرسش وجود دارد که بر اثر چه عوامل
[ صفحه 234]
و زمینههایی توان یک طرف نابود میشود؟ متقابلا چگونه یک طرف قدرت انهدام توان طرف مقابل را به دست میآورد؟ این تحول نظامی و تغییر موازنه در جنگ ریشه در اوضاع و شرایط داخلی دارد یا بینالمللی؟ آیا اهداف و استراتژی طرفین درگیر به چنین نتایجی منجر میشود؟
کلاوزویتز، نظریهپرداز مشهور جنگ در قرن نوزدهم، معتقد است. پیروزی کامل سه جزء دارد: 1 - از دست رفتن توان مادی دشمن؛ 2 - از دست دادن روحیه؛ 3 - پذیرش موارد ذکر شده با اقرار صریح طرف شکست خورده. این پذیرش شکست تنها وقتی به ظهور میرسد که کشور مغلوب از مقاصد جنگی خود صرفنظر و این مطلب را اعلان نماید. از نظر کلاوزویتز در هم شکسته شدن لشکر دشمن تنها بخشی از غایت جنگ است و این در صورتی است که هدف اصلی جنگ فروپاشی ارتش دشمن باشد. ضمن اینکه عملیاتی که موجب از دست دادن روحیه جنگی دشمن شود، حائز اهمیت است. [564] .
توافق طرفین جنگ برای اتمام جنگ و مخاصمات از طریق مذاکره سیاسی یکی دیگر از روشهایی است که به خاتمه جنگ منجر خواهد شد. در این گونه موارد بنبست نظامی به معنای ناتوانی یکی از طرفین برای کسب پیروزی قاطع و سرنوشتساز نقش مهمی دارد. الکساندر جرج بر این نظر است که وقتی جنگ به بنبست نظامی برسد معمولا تنها از طریق مذاکره حل و فصل میشود. [565] در کتاب نظریهی متعارض در روابط بینالملل دربارهی تأثیر طولانی شدن جنگ در ترغیب طرفین برای مذاکره سیاسی نوشته شده است: «اگر درگیری طولانی شود و برای هیچ یک از طرفین، پیروزی آشکاری وجود نداشته باشد حکومتها خود را برای واکنش نشان دادن به رمق باختگی فزایندهی مردمشان تحت فشار میبینند، به تدریج که دشمن قویتر از آنچه پیش بینی میشد از کار درمیآید و تلفات جنگ بالا میرود، تب جنگ که مشخصهی دوره بلافاصله قبل و بلافاصله بعد از در گرفتن جنگ است فروکش میکند. تب جنگ جای خود را به خستگی جنگ و نیاز فزاینده به صلحی مذاکره شده میدهد.» [566] .
[ صفحه 235]
فاکس دربارهی بنبست تصمیمگیری برای خاتمهی جنگ و دلایل آن که به طولانی شدن جنگ منجر میشود چند علت ذکر میکند. یکی، در انتظار بسیج ماندن و امید بستن به فعالیتهای جنگی است. انتظار برای به کارگیری تولیدات حاصل از فنآوری نوین نیز یکی از این عوامل است. به علاوه، دو راهی ناشی از رایحهی پیروزی و طعم تلخ نتایج ادامهی جنگ نیز عامل گمراه کنندهای است. لذا تا زمانی که یکی از این دو غلبه پیدا نکند جنگ ادامه مییابد. [567] توضیح فاکس به این معنا است که طولانی شدن جنگ و ناتوانی طرفین در اتمام آن از طریق مذاکره و بنبست حاصل از آن میتواند با پیروزی یکی بر دیگری به جنگ خاتمه دهد. در واقع بنبست نظامی جنگ اگر به مذاکره سیاسی منتهی نشود میتوان الگوی اتمام جنگ با پیروزی را مورد توجه قرار داد و تلاش برای این هدف علاوه بر تصاعد جنگ، در نهایت موجب پیروزی یکی بر دیگری شود.
راندل نقش مردم را در فشار برای صلح بررسی میکند و به گونهای دیگر موضوع طولانی شدن جنگ و آثار آن را مورد توجه قرار میدهد و به چهار عامل اشاره میکند: 1 - طولانی شدن جنگ، به این معنا که هر چه جنگ طولانیتر شود فشارهای ناشی از آن مردم را خسته مینماید؛ 2 - بالا بردن تعداد کشتهها و بهای جنگ، یعنی هر چه تعداد کشتهها و مجروحان جنگ بالا رود روحیهی مردم نیز پایین میآید و در نتیجه، حمایت آنها از جنگ کم میشود؛ 3 - حملهی واقعی و تهدید شدید نیز باعث اضطراب عمومی و در نتیجه کاهش حمایت مردم از سیاستهای جنگی میشود؛ 4 - تغییر ارزشهای اکثریت یا اقلیتی مؤثر نیز عامل مهمی است؛ زیرا این گروه اکثریت یا اقلیت مؤثر، جنگ را غیر قانونی، غیر اخلاقی یا ناکارآمد میدانند. [568] .
طولانی شدن جنگ همراه شدت یافتن آن و بنبست در تصمیمگیری در برخی موارد در گروههای مؤثر در تصمیمگیری دو دستگی به وجود میآورد. چنانکه یک گروه پایان پیروزمندانه جنگ - قطع نظر از میزان شدت یافتن آن، هزینههای سنگین و عواقب سیاسی شوم آن برای داخل و جهان - را
[ صفحه 236]
خواستار است و گروه دیگر، خواهان پایان یافتن هر چه سریعتر جنگ است؛ قطع نظر از این مسئله که کدام یک از اهداف جنگ باید قربانی شود، ناکامی و شکست تا چه حد خفتبار است و حوادث متعاقب دست کشیدن از مبارزه تا چه حد فاجعهبار خواهد بود. [569] در واقع دو دستگی دو گرایش متفاوت تندروی و میانهروی را موجب میشود. تندروی به ضرورت اتخاذ استراتژی جنگ همه جانبه برای کسب پیروزی بر دشمن منجر میشود و میانهروی بر تغییر اهداف برای پایان دادن به جنگ تأکید میکند. به عبارت دیگر، دو دستگی و تأکید بر «تغییر استراتژی» یا «تغییر اهداف» از پیامدهای طولانی شدن جنگ است؛ البته دو دستگی حاصل از طولانی شدن روند جنگ و تشدید آن و بنبست در تصمیمگیری، تأثیر چندانی بر خاتمه جنگ ندارد و حتی آثار نامطلوب آن بیشتر است؛ زیرا دشمن پیدایش چنین وضعیتی را نشانهی ضعف در طرف مقابل و آشکار شدن علائم دستیابی به پیروزی خود میداند و لذا بر اهداف و استراتژی خود تأکید میکند و همین امر موجب طولانی شدن جنگ و تصاعد آن میشود. علاوه بر این، هر چه تقاضا برای پایان جنگ، از سوی گروههایی که برنامههای کاملا متضادی برای ختم آن دارند، مبرمتر باشد شانس سیاستی که در داخل حمایت کافی به دست آورد - و واقعا هم جنگ را پایان دهد - کمتر است. [570] .
یکی دیگر از علل طولانی شدن جنگ، استراتژی یکی از طرفین برای پایان دادن به جنگ است که از طریق مذاکره و براساس دستاوردهای مهم در جبهههای جنگ حاصل میشود. [571] این امر علاوه بر طولانی کردن جنگ بر شدت آن نیز میافزاید. این استراتژی به معنای مشروط کردن مذاکره به
[ صفحه 237]
دستاورد مهم در جبههها است که ممکن است گاهی نظامیها یا غیر نظامیها مطرح کنند. منطق غالب این است که موضع نظامی برتر در جنگ اهرم دیپلماتیک قویتری برای مذاکره به دست میدهد. لذا طرفی که در موقعیت ضعیف قرار دارد سعی میکند تا رسیدن به موضع قوی جنگ را طولانی نماید تا از این طریق توازن نظامی را اصلاح نماید و منطق مقابل این است که ممکن است که دو طرف همین استراتژی را اتخاذ کنند. وقتی دو طرف برای پایان دادن به جنگ این رویه را به کار گیرند، هر کدام برای دستیابی به اقتدار لازم در مذاکرات به دنبال عملیات سرنوشتساز و مؤثر میروند این خود باعث تشدید جنگ میشود [572] زیرا دشمن با شناخت این استراتژی به دنبال خنثیسازی و مهار آن از طریق افزایش هزینهها نسبت به دستاوردها خواهد بود و در نتیجه دامنهی جنگ را گسترش میدهد.
این توضیحات ناظر بر این معنا است که عوامل مختلفی از جمله اهداف و استراتژی طرفین برای پایان دادن به جنگ، وضعیت داخلی کشور، اوضاع بینالمللی، رفتارها و استراتژی دشمن، اهداف و سیاست سایر بازیگران هر یک در طولانی شدن جنگ با ایجاد بنبست نظامی نقش مؤثری دارد.
هر چند عوامل آغاز جنگها یا پایان آنها تا اندازهای یکسان و شبیه به هم است ولی این بدان معنا نیست که همهی جنگها بر اثر عوامل و روش ثابتی شروع یا خاتمه مییابند بلکه با پذیرفتن این فرض که ماهیت و مشخصهی جنگها با هم متفاوت است شروع و یا پایان هر جنگی نیز متفاوت خواهد بود و از منطق و ساز و کارهای مشخصی پیروزی میکند. بر همین اساس، اتمام جنگ ایران و عراق را در چارچوب چه مفاهیم و ملاحظات نظری میتوان توضیح داد؟
نظریهی جیمز روزنا دربارهی جنگها و کشمکشهای طولانی و علت آن با مقداری اصلاح و تعدیل با جنگ ایران و عراق و نیز نحوهی پایان آن منطبق است. روزنا میگوید: «جنگها و کشمشهای طولانی آنهایی هستند که توازن قوا مانع پیروزی نظامی طرفین و اهداف ناهمگون آنان، سد راه اختتام سیاسی
[ صفحه 238]
کشمکش میشود.» [573] روزنا علت و مشخصهی جنگهای طولانی را بر پایه دو موضوع یا عامل «توازن قوا» و اهداف ناهمگون توضیح میدهد. عامل اول، مانع از پیروزی یکی بر دیگری میشود و عامل دوم، مانع از توافق و حل جنگ از طریق مذاکره است. همین عوامل در واقع علت طولانی شدن جنگ است.
براساس نظریه روزنا سه معادله با نتایج متفاوت را میتوانیم دریابیم:
1 - برقراری موازنه - ناهمگونی اهداف
پیدایش چنین وضعیتی همان گونه که روزنا میگوید عامل طولانی شدن جنگ و به عبارتی از مشخصههای جنگ طولانی است. بنبست در پایان دادن به جنگ تدریجا موجب خستگی در میان مردم و نظامیها میشود، روحیهی ملی را ضعیف میکند، توان کشور دچار فرسایش میشود و تشدید مخاصمات یا تغییر استراتژی برای خاتمه دادن به جنگ از پیامدهای چنین وضعیتی است.
2 - برقراری موازنه - یکسان شدن اهداف
در صورت پیدایش چنین وضعیتی در روند جنگ فرسایشی با تغییر در اهداف یا توافق برای کنار نهادن اختلافات، زمینههای پایان دادن به درگیری و مخاصمات از طریق مذاکره سیاسی فراهم میشود؛ البته چنین وضعیتی الزاما به مذاکره سیاسی منتهی نخواهد شد ولی بسیاری از مناقشات طولانی به ویژه آن بخشی که با مداخلهی خارجی همراه بوده به همین روش به پایان رسیده است. [574] .
3 - تغییر موازنه - ناهمگونی اهداف
در روند جنگ طولانی در صورتی که یک طرف با تغییر استراتژی یا انجام سلسله اقدامات استراتژیک موازنه را تغییر دهد جنگ با پیروزی یک طرف به پایان خواهد رسید.
[ صفحه 239]
معادله اول وضعیت حاکم بر جنگ ایران و عراق را بیان میکند. پیروزیهای نسبی ایران و با برخورداری از قدرت تهاجمی [575] و ابتکار عمل و توانایی نسبی عراق در دفاع همراه با تشدید درگیریها و وضعیت دو گانهای را به وجود آورده بود؛ بدین معنا که از یک سو هیچ گونه چشمانداز روشنی برای خاتمه دادن به جنگ مشاهده نمیشد و توازن حاکم بر جنگ امکان مدیریت و کنترل آن را فراهم کرده بود. از طرف دیگر، اوضاع به دلیل گسترش و تصاعد جنگ و طولانی شدن آن تا اندازهای مخاطرهآمیز و شکننده بود؛ به همین دلیل باید برای اتمام آن اقدام میشد.
معادلهی دوم سیاست قدرتهای بزرگ را برای مدیریت جنگ در چارچوب جنگ بدون برنده بیان میکند. بازیگران بینالمللی و منطقهای امیدوار بودند توان ایران و عراق بر اثر بر اثر جنگی طولانی فرسوده و منهدم شود و طرفین اهداف خود را تغییر دهند و سرانجام بر مذاکرهی سیاسی توافق کنند و به جنگ خاتمه دهند. در صورت پیدایش چنین وضعیتی، علاوه بر اینکه توان دو کشور منهدم میشد به دلیل نحوهی پایان جنگ، اختلاف میان دو کشور همچنان باقی میماند و در نتیجه، مدیریت و کنترل ایران و عراق که دو قدرت در منطقه بودند ممکن میشد ضمن اینکه تأثیرگذاری دو کشور بر تحولات منطقه کاهش مییافت.
معادله سوم نحوهی پایان جنگ ایران و عراق را بیان میکند. عراق با کمک مستشاری روسها و اطلاعات امریکاییها و حمایت سیاسی - مالی بینالمللی و پس از انباشت سلاح و تجهیزات و گسترش سازمان رزم، استراتژی خود را
[ صفحه 240]
از دفاع به حمله تغییر داد. [576] پیدایش وضعیت جدید ایران را غافلگیر کرد و پس از روندی طولانی توان ایران را کاهش داد و عراق ابتکار عمل را به دست گرفت و موازنه به سود عراق تغییر کرد و جنگ به پایان رسید. [577] .
به نظر میرسد در جنگهایی که نیروهای مردمی هستهی مرکزی قدرت تهاجمی و دفاعی کشور و سازمان نظامی آن را تشکیل میدهند، طولانی شدن جنگ فرسودگی روحی نیروها را موجب میشود و لذا زمان نقش بسیار مهمی دارد. علاوه بر این، در این نوع جنگها نیروهای مردمی در دفاع، قدرت بیشتری دارند؛ زیرا سازمان نیروها در دفاع سادهتر است و به روحیه [578] نیاز دارد و زمان آن نسبتا کوتاه است در صورتی که در جنگهای تهاجمی برای پیشروی در عمق و حفظ مواضع تصرف شده به سازمان پیچیده و گستردهتری برای پیشروی و پشتیبانی نیاز است. زمان هم طولانیتر است. به همین دلیل به نظر میرسد برای جنگهای تهاجمی در عمق خاک دشمن نمیتوان تنها به نیروهای مردمی تکیه کرد و باید اهداف و روشهای دیگری را برگزید.
البته موقعیت جغرافیایی کشورها و ماهیت و اهداف جنگ میتواند نقش قابل توجهی در شیوهی جنگ و انتخاب استراتژی جنگ طولانی با استفاده از
[ صفحه 241]
زمان یا جنگ سریع و جلوگیری از گذشت زمان داشته باشند. مائو با توجه به موقعیت ویژه چین و مبارزهی ایدئولوژیک برای تصاحب قدرت در جنگ داخلی به موضوع زمان و طولانی شدن جنگ به شکل دیگری مینگرد. مائو براساس این فرض عمل میکند که با سپری شدن زمان، توان نیروها تغییر خواهد کرد و این باعث میشود تا در سطح استراتژیک طولانی کردن جنگ به راهی برای رسیدن به پیروزی بدل شود. مائو معتقد است که برای رسیدن به پیروزی انتظار به تنهایی کافی نیست بلکه توصیه میکند تا زمانی که توازن نیروها برای انجام یک ضد حمله استراتژیک به حد مطلوب نرسیده است مدافع باید در طول یک جبههی وسیع به جنگ متحرک و سریع روی آورد تا بدین ترتیب ابتکار عمل در سطح عملیاتی حفظ شود. از طریق این استراتژی خلاق، مائو میکوشد تا از سپری شدن زمان به صورت یک سلاح (طولانی کردن جنگ) استفاده کند و در عین حال، در سطحی پایینتر و قابل تداوم، تدریجا از مزایای آهنگ سریع جنگ نیز برخوردار شود. [579] .
استراتژی مائو ناظر بر استفاده از زمان به عنوان سلاحی برای تغییر موازنه و سپس ضد حمله استراتژیک است. در ا ین فاصله تحرکات عملیاتی برای تضعیف روحیهی دشمن و انهدام تجهیزات و توان آنها توصیه میشود. در واقع، مائو از زمان استفاده میکند و در حالی که گاهی از دست دادن زمان حاصل هدفگذاری و مدیریت نیست، بلکه بر اثر ناتوانی در خاتمه دادن به جنگ از طریق پیروزی یا مذاکرهی سیاسی و بنبست حاصل از آن در تصمیمگیری موجب طولانی شدن جنگ میشود.
دربارهی جنگ ایران و عراق اظهارات رهبران و مسئولان دو کشور نشان میدهد طولانی شدن آن انتخابی نبوده است [580] بلکه بر اثر عوامل دیگری
[ صفحه 242]
به ویژه مدیریت قدرتهای بزرگ اعمال شده است. امام خمینی تنها هشت ماه پس از فتح خرمشهر و اجرای عملیات رمضان به موضوعی اشاره کردند که قابل توجه است. ایشان با اشاره به ماهیت جنگ و نقش قدرتهای بزرگ در تحریک صدام، فرمودند:
«امریکا از جهالت و غرور و بلندپروازی صدام استفاده کرد و او را به هجوم به ایران واداشت. به منطق امریکا شکست عراق و ایران و از پا درآوردن هر دو یا ایران در هر صورت به نفع اوست.» [581] .
آقای هاشمی در سال 1362 و در آستانهی عملیات خیبر در جمع فرماندهان عملیاتی و مسئولان پشتیبانی سپاه با نگرانی از طولانی شدن و ضرورت کسب پیروزی برای پایان دادن به جنگ گفت:
«موقت آن رسیده که ما هر چه این جنگ را زودتر به نفع جمهوری اسلامی و به قیمت نابودی بعثیهای عراق بتوانیم پایان بدهیم به نفع ما است؛ یعنی امتداد و طولانی شدن جنگ الآن در جهت منافع ما نیست. الآن بعد از پنج سال و با شناخت کامل از امکانات با شدت نیازهایشان و با وعدهای که انقلاب به آنها (مردم) داده و با رو شدن کمبودهای جنگ، مردم با اینکه به لزوم پیروزی در جنگ ایمان دارند برای انسجام و دلگرمیشان به انقلاب و برای اینکه آن بعد سازندگی انقلاب فراموش نشده باشد به حرکتهای وسیع و در ابعاد دیگر نیاز دارند. بنابراین روزی که جنگ نداشته باشیم، این نیروی فداکاری که شما در جبههها دارید، امکانات مالی فراوانی را که صرف جبهه میکنند و حتی وقتی را که مسئولان و مدیران صرف جنگ میکنند، اینها را یک مقدار متوجه به سازندگی کشور کنند، که برای عمران و آبادی و نظم دادن به زندگی مردم در تحکیم موقعیت انقلاب میتواند مؤثر باشد.» [582] .
[ صفحه 243]
آقای هاشمی به ضرورت پایان دادن به جنگ با کسب پیروزی و جلوگیری از طولانی شدن آن براساس ضرورتهای انقلاب و نیاز کشور به توسعه و عمران تأکید کرد. [583] .
صدام در سال 1369، پس از اتمام جنگ ایران و عراق، و مواجه شدن با تهدیدات امریکا و اسرائیل، دربارهی طولانی شدن جنگ و سیاست قدرتهای بزرگ در جمع فرماندهان نیروهای مسلح عراق میگوید:
«آیا بازیگران توانایی این را نداشتند که جنگی را که هشت سال به طول انجامید متوقف سازند؟ آیا نمیدانستیم که آنها اگر میخواستند جنگ را ظرف چند هفته و چند روز متوقف سازند میتوانستند ولی آنها عراق و ایران را به مدت هشت سال با هم درگیر جنگ میکنند و این جنگ، برابر چاهی که 95% ذخیره نفت جهان در آن موجود است، صورت میگیرد و علیرغم اینکه بر لبهی این چاه انجام میگیرد و آتش توپخانهها مبادله میشود، آنها میگویند مشکلی نیست (no problem). مدت هشت سال به ما نگاه میکنند و راحت هستند و فقط به ما اسلحه میفروشند و قیمت نفت را کاهش میدهند. حتی در این مدت هشت سال بهای نفت را به هفت دلار رساندند تا درآمد ما را به یک سوم کاهش دهند. و...» [584] .
صدام در همین سخنرانی با اشاره به اظهارات خود در سال 1981 میگوید:
«در سال 1981 در جایی مشخص که ضبط شده و خبرنگاران میتوانند به آن مراجعه کنند به اسرائیل گفتم ما میدانیم که شما میخواهید که این جنگ را طولانی کنید و اگر روزی نیامد که از این طولانی کردن جنگ پشیمان بشوید. آیا ما این جنگ را خواستیم؟ و آیا آن را به این مدت طولانی
[ صفحه 244]
خواستیم؟ آنها بودند که این جنگ را شعلهور ساختند و آن را طولانی کردند و اکنون از نتایج حاصله پشیمان هستند.» [585] .
طولانی شدن جنگ چنانکه از اظهارات مسئولان ایران و عراق مشاهده میشود از اهداف و استراتژی قدرتهای بزرگ در مواجهه با ایران و عراق متأثر بود. در واقع «هنگامی که کوششها و سیاستهای ممالک صاحب نفوذ خارجی در جهت مدیریت بر یک اختلاف و نه حل آن باشد، زمینههای تطویل آن اختلاف به وجود خواهد آمد.» [586] اظهارات رسمی بعضی از بازیگران و سایر تلاشهایی که انجام دادند ابعاد این موضوع را روشن میکند. آندرو یانگ، نمایندهی سابق امریکا در سازمان ملل، پس از آغاز عملیات رمضان در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار مجله الحوادث به این پرسش که آیا امریکا از عراق یا از هر دو کشور در مسئله جنگ پشتیبانی میکند و نظر شما دربارهی بالا گرفتن آتش جنگ چیست؟ پاسخ میدهد و میگوید:
«معتقدم حکومت امریکا از ضعف هر دو و به ویژه از ضعف عراق به علت روابط دوستانه این کشور با شوروی خشنود است. کما اینکه حکومت امریکا نمیخواهد که آشوب کامل ایران را فرا گیرد و لذا آشوب جزئی در ایران به نظر میرسد از سوی امریکا مقبول باشد به شرط آنکه به آشوب کامل مبدل نشود.» [587] .
خبرنگار در ادامهی مصاحبه سؤال میکند چرا وجود آشوب جزئی در ایران را ترجیح میدهید؟ آیا این مسئله در خدمت منافع امریکاست؟ نمایندهی وقت امریکا در سازمان ملل در پاسخ میگوید: «این بدان معنی است که تا مادامی که این دو کشور با یکدیگر در حال جنگ هستند، خطری برای منافع امریکا در منطقه نیست.» [588] .
بعدها مک فارلین، از اعضای شورای امنیت امریکا، پس از افشای تلاش پنهانی امریکا برای برقراری روابط با ایران، دربارهی هدف از این ملاقات میگوید: «هدف مداخله ما جلوگیری از پیروزی هر یک از طرفین جنگ و کشاندن آنها به سمت حل مسالمتآمیز جنگ بود.» [589] وی در اظهارات خود
[ صفحه 245]
دربارهی ضرورت حمایت از عراق در برابر ایران و علت آن گفت: «با احتمال قوی اگر عراق نشان داده بود که واقعا میتواند پیروز شود ما (امریکا) سعی میکردیم جریان اسلحه آن را قطع کنیم و از راههای دیگر نیز با رژیم بغداد مخالفت نماییم.» [590] وی همچنین دربارهی اعلام سیاست امریکا به ایران میگوید: «آنها (ایران) همچنین میدانستند که ما هیچگاه به آنها اجازه نخواهیم داد که بر عراق پیروز شوند.» [591] .
سیاست قدرتهای بزرگ اساسا حفظ موازنه قدرت بوده و لذا در موقعیتی که تصور میشد احتمال پیروزی ایران وجود دارد تمامی تلاشها و حمایتها بر حفظ عراق متمرکز شد. چنانکه میتران، رئیس جمهور وقت فرانسه، سیاست این کشور را ایجاد موازنه [592] میان دنیای عرب و دنیای فارس اعلام کرد. [593] وی معتقد بود پیروزی ایران در جنگ به مثابه پیروزی تندروهای اسلامی خواهد بود که میتواند ثبات کلی جهان عرب و مدیترانه را بر هم زند. [594] سفیر وقت انگلیس در سازمان ملل نیز اعلام کرد: «هیچ کس مایل به پیروز شدن ایران انقلابی، این برهم زننده وضع موجود در منطقه و زیر پا گذارنده حقوق و عرف بینالملل نیست.» [595] .
بر همین اساس، عراق، مورد حمایت راهبردی و بینالمللی قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه [596] قرار گرفت؛ البته بعدها احتمال پیروزی عراق بر ایران در ماههای پایانی جنگ، فشارهای بینالمللی را متوجه عراق کرد و پس از اتمام جنگ نیز نگرانی از برتری عراق موجب سیاستهای جدید امریکا و غرب علیه آن کشور شد و در ادامهی این رویارویی با حملهی امریکا به عراق،
[ صفحه 246]
رژیم بعثی ساقط و صدام دستگیر و زندانی شد. [597] .
نظر به اینکه ایران پس از فتح خرمشهر به دلیل بیتوجهی به خواستههایش استراتژی جدیدی را با فشار نظامی بر عراق برای تأمین خواستههای خود برگزید لذا این پرسش مطرح است که چرا این استراتژی به نتیجه نرسید و ایران درگیر جنگی طولانی شد؟ کردزمن در تجزیه و تحلیل نظامی در کتاب خود مینویسد: «مجموعهای از عواملی همچون مشکلات مربوط به نیروی انسانی، تجهیزات و معضلات اقتصادی کمک میکند تا علت اینکه چرا ایران نتوانست بیش از یک یا دو عملیات بزرگ را در یک زمان اجرا کند توضیح دهد.» وی بر این نظر است که بهترین استراتژی برای ایران بهرهگیری از نیروی انسانی برتر اجرای عملیات همزمان در چند جبهه بود. این «استراتژی تهاجمی همزمان»، میتوانست عراق را از توان تقویت نیروها و استحکامات دفاعی خود از طریق جابهجایی نیروها از سایر بخشهای جبهه برای مقابله با یک عملیات معین ایران محروم کند. [598] .
احمد زبیدی، سرهنگ سابق ستاد ارتش عراق، که پس از اسارت مدتی در ایران بود و سپس برای سازماندهی معارضان عراقی به سوریه رفت در مقالهای با بررسی ابعاد نظامی جنگ مینویسد: «با هر پیروزی نظامی از سوی ایران به دلایل زیر خسارت و تلفات نظامی و سیاسی به ایرانیان وارد میشد:
1 - ضعف در تبدیل پیروزیهای تاکتیکی به پیروزیها و دستاوردهای استراتژیک؛
[ صفحه 247]
2 - فراهم نکردن امکانات کافی برای استفاده از پیروزی به دست آمده؛
3 - یکنواخت بودن شیوهی حمله نیروهای ایرانی، استفاده از نیروی پیاده به عنوان اصلیترین عامل حمله (عراقیها این شیوه را آموخته بودند)؛
4 - هنگامی که رهبری ایران خود را از اجرای عملیات در مناطق میانی و جنوبی ناتوان دید به اجرای عملیات در مناطق شمالی دست زد. مناطق شمالی اهداف مؤثر استراتژیک نداشت و ایران با این شیوه تنها خود را مشغول میکرد و نتوانست هیچ پیشرفتی در پایان دادن به جنگ به دست آورد. [599] .
بنابراین از نظر نظامی عملیاتهای ایران مشخصهی لازم را برای وارد کردن ضربهی قاطع و تعیین کننده با هدف تعیین سرنوشت جنگ نداشت. ایران از برتری نیروی انسانی خود برای سازماندهی حملات وسیع و همزمان در چند جبهه استفاده نکرد؛ حال آنکه قرار گرفتن عراق در موضع پدافندی به نیروهای ایران فرصت و آزادی عمل میداد تا با ابتکار عمل اوضاع را به سود خود تغییر و با پیروزی به جنگ خاتمه دهند. این امر با توجه به ضعف عراق و فقدان روحیه تهاجمی برای حمله به مواضع ایران و برگزیدن استراتژی دفاعی سبب گردید نوعی توازن میان طرفین برقرار شود. ایران با دستیابی به پیروزی نسبی به جنگ ادامه میداد و همچنان امیدوار بود بر پایه نتایج این تلاشها، همراه تحرکات دیپلماتیک اوضاع را به سود خود تغییر دهد. متقابلا عراق با جلوگیری از پیروزی ایران و تحمیل هزینهی ادامه جنگ بر این کشور و تأمین بقای رژیم بعثی و جذب کمکهای بینالمللی ادامهی جنگ را توجیه و تحملپذیر میکرد. آنچه روشن است اهداف و استراتژی ایران و تلاشهایی که در دو عرصهی نظامی و سیاسی انجام میداد متأثر از اهداف و سیاست قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه و همچنین استراتژی و اقدامات عراق با موانع و دشواریهای اساسی مواجه بود و همین امر گزینههای ایران را برای پایان دادن به جنگ تدریجا محدود کرد و متقابلا قدرت عراق را برای تغییر موازنهی جنگ افزایش داد.
[ صفحه 248]
آقای هاشمی در توضیح اهداف و استراتژی ایران میگوید: «تفکر اینکه بتوانیم به اهدافمان که تنبیه متجاوز و گرفتن حقوق ایران بود در جنگ برسیم همیشه مطرح بود. میدانستیم اگر چنین شود به طور طبیعی سقوط صدام را به دنبال خواهد داشت.» [600] سپس ایشان اضافه میکند: وقتی دیدیم که این قدرت پیدا شده که در داخل خاک عراق هم یک ضربه شبیه به فتح خرمشهر بزنیم این تفکر منطقی بود. فرض کنید اگر بصره را میگرفتیم یا اگر همین جاده بصره را قطع میکردیم و به دجله وصل میشدیم مشکل جدی برای آنها (عراقیها) پیدا میشد و حتی اگر آتشبس را میپذیرفتیم و در آنجا بودیم عراق نمیتوانست تحمل کند و باید برای خود فکری کند. [601] آقای هاشمی قبل از عملیات خیبر، در پادگان ولیعصر (عج) و در جمع نیروهای سپاه هدف ایران را توضیح میدهد: هدف ما پیروزی نظامی و استراتژیک با هم است؛ یعنی شرایطی به وجود بیاوریم که با کمترین امکانات و هزینه، بهترین نتایج را از جنگ بگیریم و این احتیاج به تأمل و تفکر و شرایط مناسب زمان و مکان دارد و این طور چیزها همه ابعادش تحت مطالعه است و در لحظه سرنوشت، مورد لازم را انتخاب میکنیم. [602] .
آقای هاشمی در همان زمان به سؤال رسانهها مبنی بر اینکه راهحل نظامی در جنگ به بنبست رسیده است، چنین پاسخ میدهد: راهحل نظامی وجود دارد و این حرف را آنها از دو سه سال پیش هم میزدند و میگفتند عراق را با زور نمیتوانید بیرون کنید. همین طور که ما قدم به قدم عراق را عقب نشاندیم و تپه به تپه با دادن شهید و گرفتن اسیر از آنها جلو رفتیم همان حرکت ما میتواند ادامه پیدا کند. سپس ایشان اضافه کرد: به همین ادله ما میتوانیم هر جای دیگر که بخواهیم برویم چون نه ما عوض شدهایم و نه عراق قویتر شده، بلکه عراق ضعیفتر شده و ما هم تجربه زیادی به دست
[ صفحه 249]
آوردیم و امکانات بیشتری نیاز داریم. بنابراین من فکر میکنم راهحل نظامی کاملا وجود دارد و ما میتوانیم از طریق نظامی به اهدافمان برسیم. [603] .
آقای هاشمی در این مصاحبه در حالی که معتقد است راهحل نظامی وجود دارد ولی تأکید میکند اگر ما از راهحل غیرنظامی به نتیجه نرسیم تحقیقا با راهحل نظامی مسئله را حل خواهیم کرد. ایشان روشی که صدام را مجبور به فرار یا شکست نماید به عنوان راهحل نظامی یاد میکند. [604] .
آقای هاشمی در مصاحبه با روزنامه کیهان با اشاره به اینکه در حال بررسی خاطرات سال 1363 است میگوید: «همه بحثهای قرارگاهی ما و شورای عالی دفاع و با فرماندهان همین است که بالاخره باید یک عملیات سرنوشتساز طراحی و اجرا کرد. این موقعی است که عملیات خیبر به همه اهدافش نرسیده بود و برای عملیات بدر برنامهریزی میکردیم.» سپس ایشان اضافه میکند: در مجموع ما میتوانیم بگوییم که در این مقطع برای دفاع یک استراتژی مشخص داشتیم در شعارها میگفتیم جنگ، جنگ تا پیروزی یا تا کربلا یا فلسطین و یا سقوط صدام، ولی در برنامهریزیهای نظامی میدانستیم یک عملیات مهم هم میتوانست صدام را وادار به پذیرش خواستههای ما کند که در واقع سقوط سیاسی او را به دنبال داشت. [605] آقای هاشمی در جمعبندی جدیدی از اهداف ایران میگوید: «اصلا دفاع ما برای تغییر نگاه سیاسی عراق نسبت به ایران بود. عملیات نظامی هم اهرمی برای فشار در مذاکرات سیاسی بود.» [606] .
آقای هاشمی دربارهی علت رکود در جبههها توضیحاتی بیان میکند که نشان میدهد طولانی شدن جنگ موجب نگرانی شده است و در عین حال، راهحل سریعی برای پایان دادن به جنگ وجود ندارد. ایشان میگوید: «ما مصلحت نمیدانیم که در یک حرکت قوی بخواهیم یک دفعه با دادن تلفات زیاد از طرفین و خرابیهای زیاد کار را تمام کنیم گرچه باید بگوییم که اگر هم بخواهیم هم چنان کار آسانی نیست و اگر هم به این گونه بخواهیم بجنگیم باز هم طولانی و با مخاطره است.» [607] .
[ صفحه 250]
تدریجا با گذشت زمان و گسترش دامنهی جنگ با حمله عراق به شهرها و زیرساختهای اقتصادی ایران و نفتکشها در خلیجفارس، آقای هاشمی دربارهی اینکه چه باید کرد و مخاطرات بسیج امکانات و ابهاماتی که درباره اتمام جنگ وجود دارد، در شهریور 1366 میگوید:
«بسیج کل امکانات کشور از یک جهت ممکن است مثبت باشد و احتمال تمام کردن جنگ را سریعتر کند اما با توجه به اینکه عراق تنها نیست که علیه ما میجنگد و ریشهی جنگ در جای دیگری است و ما تضمین نداریم که به طور کلی اگر عراق را شکست دهیم جنگ تمام بشود ما نباید این خطر را بپذیریم که کل نیروهای کشور را از حال عادی در بیاوریم و برای جنگ بسیج کنیم چرا که ممکن است باز هم جنگ طولانی داشته باشیم.» [608] .
توضیحات آقای هاشمی پس از تصویب قطعنامهی 598 و در اوج درگیری ایران و امریکا در خلیجفارس و با توجه به بنبست نظامی در منطقهی جنوب بسیار حائز اهمیت است. ایشان از یک طرف در پاسخ به ضرورت بسیج امکانات کشور معتقد است هر چند احتمال دارد به تمام کردن سریعتر جنگ کمک کند ولی تضمین وجود ندارد که با پیروزی بر عراق جنگ تمام بشود، زیرا ریشه جنگ در جای دیگری است لذا ایشان نتیجه میگیرد نباید کشور را از حالت عادی خارج کرد زیرا ممکن است جنگ طولانی شود و باید کشور توان لازم را برای پشتیبانی جنگ داشته باشد. ابهام در این است که امکانات کشور برای کسب پیروزی بسیج نمیشود زیرا با پیروزی هم مسئله حل نمیشود و از طرفی با فرض اینکه ادامه وضع موجود با این روش به معنای طولانی شدن جنگ است نه تنها پیش بینی لازم برای تغییر اوضاع صورت نمیگیرد بلکه نتیجهگیری میشود امکانات موجود برای یک جنگ طولانی حفظ شود.
آقای رضایی، فرماندهی سپاه در زمان جنگ، طولانی شدن جنگ را در چارچوب کاستیهای استراتژی ایران و تأثیرات آن بر روند جنگ تحلیل میکند و معتقد است: «دو نوع استراتژی در جنگ وجود داشت، یکی
[ صفحه 251]
استراتژی سیاسی و یکی استراتژی نظامی. در هر دو استراتژی سیاسی و نظامی انجام عملیات مورد توجه بود با این تفاوت که در استراتژی سیاسی، دیپلماسی محور حرکت بود و عملیات پشتیبانی کننده بود ولی در استراتژی نظامی عکس این قضیه است عملیات نظامی محور است و دیپلماسی کمک میکند. در حقیقت کاری که امریکا با صدام کرد همین است کلیهی تلاشها در پشتیبانی از وزیر دفاع (رامسفلد) بود. تمام تلاشهای وزارت خارجهی امریکا برای کسب موافقت اروپا و سازمان ملل برای کمک به رامسلفد بود. آیا پس از فتح خرمشهر برای ما این گونه بود؟ این همان دوگانگی در استراتژی است که ما از عملیات خرمشهر به این طرف دچار آن شدیم. این دوگانگی چه بود؟ این بود که استراتژی رسمی نظام یعنی سیاستمداران و کسانی که بودجه اختصاص میدادند. این استراتژی رسمی، استراتژی امام و رزمندهها نبود. این استراتژی آقای هاشمی بود؛ یعنی انجام یک عملیات برای پایان دادن به جنگ.» [609] ایشان همچنین تأکید میکند حتی در چارچوب استراتژی سیاسی، دیپلماسی ایران نمیتوانست از موفقیتهای نظامی استفاده کند. [610] .
آقای رضایی در سال 1365 و پس از پیروزی در فاو در تحلیلی میگوید مسئله جنگ به هم گره خورده و علت آن این است که تفکرات استراتژیک سیاستگذاران منطبق و هم جهت با تفکرات استراتژیک امام نیست و معمولا گرهها در همین جا پیدا میشود. ایشان به ناامیدی مسئولان برای کسب پیروزی اشاره میکند و میگوید: «آنها امیدی به پیروزی نداشته و فکر میکردند کار تمام شده و مسئلهی دیگر رعب از فعالیتهای جهانی است مسئولان بعضا تا اینجا پیش آمدند که بغداد را بگیریم. بعضا در ذهنشان این مسئله به وجود آمد اگر یک بمب اتمی زدند چه باید کرد؟» [611] از نظر آقای رضایی مجموع این عوامل متأثر از استراتژی پیروزی براساس یک عملیات بود و سبب شد تا در دراز مدت توان کشور فرسوده شود و دشمن نیز پی به ماهیت استراتژی ایران ببرد و دستاوردهای سیاسی - نظامی پیروزی ایران را
[ صفحه 252]
با افزایش حملات به شهرها و انهدام زیرساختهای اقتصادی و صنعتی کشور خنثی کند و از تغییر در موازنهی جنگ و پایان دادن به آن مانع شود. از نظر ایشان استراتژی مورد اشاره نه تنها به نتیجه نرسید بلکه سبب طولانی شدن جنگ نیز شد. [612] .
آقای رضایی با توجه به استراتژی ایران و تلاش برای پایان دادن به جنگ با تکیه بر پیروزی نظامی معتقد است سلسله عملیاتهای دفع تجاوز در مرحلهی قبل از فتح خرمشهر با هم تناسب داشته و همدیگر را کامل میکرد و یک مفهوم به وجود میآورد، [613] حال آنکه در مرحلهی بعد عملیاتها چنین مشخصهای نداشتند.
آقای رضایی دربارهی تجزیه و تحلیل مسائل نظامی جنگ و نگارش نامه به امام خمینی توضیحاتی میدهد که به لحاظ تاریخی حائز اهمیت است. ایشان بعد از عملیات کربلای 8 در اردیبهشت 1366 در نامهای به امام این موضوع را بیان میکند که ما برای ادامهی جنگ توان نداریم و عراق سلسله عملیاتهای (تهاجمی)خود را آغاز خواهد کرد. [614] ایشان میگوید: حتی برای ما مشخص بود عملیات کربلای 8 موفق نمیشود ولی اصرار آقایان بر انجام عملیات یکی از علتهای نوشتن نامه بود. نتیجهی این عملیات شیرینی پیروزی در عملیات کربلای 5 را از میان برد و دشمن متوجه ضعف ما شد. [615] .
بر همین اساس ایشان میگوید پس از بررسیهایی که انجام دادیم به نتیجه رسیدیم نمیتوانیم در منطقهی جنوب حملهی موفقی داشته باشیم و پیروز شویم در حالی که عراق میتواند به ما حمله کند. این منشأ نگرانی سپاه از آیندهی جنگ و نگارش نامه به امام بود. [616] ایشان وضعیت پیچیدهای را که وجود داشت توضیح میدهد و میگوید تحلیل ما قبل از فروردین سال 1367 و حملهی عراق به فاو این بود که دشمن به فاو حمله میکند. در دی ماه سال 1366 نوار جلسه وجود دارد که گفتهایم اگر در اسفند در جنوب حمله نکنیم دشمن حمله میکند؛ زیرا میداند ما در جنوب ابتکار عمل را از دست دادهایم. من تأکید داشتم در زمستان باید کاری کنیم در منطقهی شمال غرب.
[ صفحه 253]
معتقد بودم اگر در شمال سلیمانیه عمل نشود تا پایان بهار سال 1367 وضع خوبی نخواهیم داشت؛ البته دو تحلیل وجود داشت؛ یک تحلیل این بود که دشمن به شمال میآید و خطر حملهی آنان به جنوب بر طرف میشود. تحلیل دیگر این بود که اگر دشمن به جنوب حمله کند. با توجه به اینکه عملیات ما در منطقهی غرب (به سمت سلیمانیه) دشمن را تهدید میکند نوعی تعادل ایجاد میشود. [617] .
تجزیه و تحلیل شرایط سیاسی - نظامی جنگ و اظهارات مسئولان نشان میدهد جنگ برخلاف تصور اولیه طولانی شده و گسترش یافته بود و این وضعیت به سود جمهوری اسلامی ایران نبود. در عین حال، تغییر شرایط بینالمللی و ملاحظات و موانعی که وجود داشت امکان پیروزی ایران را بر عراق دشوار کرده بود و حتی در صورت پیروزی بر عراق هم، چشمانداز روشنی برای اتمام جنگ وجود نداشت. بنبست تصمیمگیری برای ایران از همین ملاحظات و شرایط حاکم بر جنگ متأثر بود. تصور میشد با کسب یک پیروزی در منطقهای استراتژیک، عراق و حامیانش برای اتمام جنگ و تأمین خواستههای ایران متقاعد خواهند شد. پیروزی مورد نظر تا عملیات فاو حاصل نشد و پس از آن نیز روند جنگ بسیار پیچیده شد. با این توضیح و با تأکید بر اینکه در شرایط دیگری امکان پایان دادن به جنگ وجود نداشت، آیا میتوان پرسید ایران وضعیت مناسب دیگری برای پایان دادن به جنگ داشت؟ گزینههای ایران چه بود؟ از مجموع نظریات و تحلیلهایی که ارائه میشود دو وضعیت و شرایط متفاوت «پیروزی در فاو» و «تصویب قطعنامه 598» به عنوان گزینههای مناسب برای پایان دادن به جنگ نام برده میشود. این موضوع در ادامه بررسی خواهد شد.
تأکید بر اتمام جنگ پس از «پیروزی در فاو» در واقع ناظر بر توجه به اهداف و استراتژی ایران است که پس از فتح خرمشهر با این روش به دنبال پایان دادن به جنگ بود. آقای رضایی معتقد است پیروزی در فاو تردیدها را در دنیا از میان برد و به تصمیمگیری رسیدند و فاو مقدمه تصویب
[ صفحه 254]
قطعنامه 598 بود. در فاو قدرت دشمن مورد تردید قرار گرفت و با دفاع متحرک بازسازی نشد. عراق با اشغال مجدد شهر مهران گفت: «مهران در برابر فاو» و به دنبال برقراری مجدد موازنهی قوا بود که با فتح فاو تغییر کرده بود ولی نه تنها موفقیت به دست نیاورد بلکه ما مهران را مدتی بعد با عملیات کربلای 1 آزاد کردیم و اگر این کار را نمیکردیم، دشمن در مرحلهی بعد به فاو حمله میکرد. [618] .
آقای رضایی به دو موضوع اشاره میکند: اول، تأثیرات پیروزی در فاو در تغییر موازنهی نظامی و دوم، فراهم شدن زمینه تصویب قطعنامه 598. حال این پرسش مطرح میشود که چرا عملیات فاو با چنین تأثیراتی به خاتمهی جنگ منجر نشد؟
پیروزی در عملیات فاو علاوه بر اینکه موازنه را به سود ایران تغییر داد یک پیروزی برجسته و بسیار غافلگیر کننده بود به همین دلیل قابلیت آن را داشت که چارچوب «جنگ بدون برنده» را درهم بریزد؛ در نتیجه بازیگران منطقهای و بینالمللی را نگران کرد. تشدید حملات نظامی عراق در قالب استراتژی دفاع متحرک و همچنین حملات گسترده و به زیرساختهای صنعتی کشور و کاهش درآمد ارزی ایران و سقوط قیمت نفت به کمتر از 7 دلار، مجموعه اقدامات و فشارهایی بود که پس از پیروزی فاو برای افزایش هزینه و دستاوردهای آن صورت گرفت. علاوه بر این، روابط پنهانی امریکا و ایران، که از قبل آغاز شده بود، افشا شد و امریکا برای جلوگیری از بهرهگیری شوروی از پیامدهای این رسوایی و رهایی از انتقاد کشورهای منطقه و عراق، حمایت راهبردی خود را از عراق افزایش داد. در چنین وضعیتی، نه تنها پیروزی ایران برای تأمین خواستههایش به رسمیت شناخته نشد، بلکه نگرانی ناشی از تغییرات احتمالی در عراق و منطقه، دامنهی فشار به ایران را افزایش داد به گونهای که شش ماه نخست سال 1365 به لحاظ فشارها و خسارات وارد شده به ایران با هیچ دورهای از جنگ قابل مقایسه نیست.
[ صفحه 255]
ایران با درکی که از وضعیت جدید داشت به این نتیجه رسید که پیروزی در فاو به تنهایی آثار و نتایج لازم را برای پایان جنگ ندارد. طراحی عملیات کربلای 4 به عنوان عملیات سرنوشتساز با همین هدف صورت گرفت ولی هوشیاری عراق نسبت به تاکتیک عملیات و اطلاعات دریافتی از امریکا، غافلگیری در زمان، مکان و تاکتیک را از میان برد؛ در نتیجه 24 ساعت پس از آغاز عملیات دستور توقف آن صادر شد.
ناکامی در تعیین سرنوشت جنگ تمامی دستاوردهای پیروزی در فاو را مجددا تحت تأثیر قرار داد و عراق هیاهوی وسیع تبلیغاتی به راه انداخت. همچنین علائمی وجود داشت که آن کشور برای تغییر موازنه در جنگ به دنبال آمادگی برای حمله به فاو است. در چنین وضعیتی برای کنترل اوضاع و غلبه بر پیامدهای شکست عملیات کربلای 4، تلاشهای وسیعی برای طراحی عملیات کربلای 5 براساس پیروزیهای اولیه یگانهای 19 فجر و 57 حضرت ابوالفضل سپاه در منطقه شلمچه طراحی شد. تنها دو هفته پس از عملیات کربلای 4، عملیات کربلای 5 با رعایت غافلگیری انجام شد. درهم شکستن مواضع و استحکامات دفاعی عراق در شرق بصره مجددا اوضاع را به سود ایران تغییر داد. عراق در این مرحله حمله به نفتکشها را به شکل جدید و گسترده و با هدف بینالمللی کردن جنگ، برای پایان آن آغاز کرد. ایران از پیامدهای تلاشهای جدید عراق نگران شد و به مقابله به مثل پرداخت. تداوم این روند زمینههای حضور ناوهای امریکایی را در خلیجفارس به بهانه برقراری امنیت و اسکورت نفتکشهای کویتی فراهم کرد. حال در چنین وضعیتی و با روند جدید در جنگ چگونه ممکن بود جنگ پایان بیابد؟
تأکید بر امکان اتمام جنگ پس از «تصویب قطعنامه 598» براساس دو ملاحظه صورت میگیرد، نخست آنکه در این قطعنامه برای نخستین بار به برخی از خواستههای ایران توجه شده بود. علاوه بر این، موازنه نظامی به سود ایران بود؛ زیرا مناطقی حساس از خاک عراق در تصرف ایران بود و همین امر موجب برتری ایران و عراق بود در حالی که بعدها این قطعنامه در
[ صفحه 256]
وضعیتی پذیرفته شد که عراق مناطق تصرف شده را باز پس گرفته بود.
آنچه روشن است به گفتهی وزیر خارجه وقت ایران تا زمان تصویب اولین قطعنامهای که درخواستهای اصلی ایران یعنی عقبنشینی به مرزهای بینالمللی و تعیین متجاوز مورد توجه قرار گرفته بود، یعنی قطعنامهی 598، هیچ بستری برای آتشبس و صلح در اختیار ایران قرار داده نشد [619] و تا این زمان، تنها پیشنهادی که به ایران میشد آتشبس بود و آتشبس یعنی جنگ نیمه تمام. با تصویب قطعنامه 598 برای نخستین بار پیشنهاد صلح همراه با یک سری امتیازات به ایران داده شد. [620] .
آقای محمد جواد لاریجانی، معاون وقت امریکا - اروپای وزارت خارجه و یکی از افراد فعال در تصویب قطعنامهی 598، معتقد است وقتی قطعنامه تصویب شد هیچ کس به دنبال اجرای آن نبود، بلکه امریکاییها در صدد تحریم تسلیحاتی و فشار بینالمللی ایران بودند؛ حتی اگر ایران همان زمان قطعنامه را میپذیرفت هیچ کس در پی اجرای آن نبود. [621] در عین حال، آقای لاریجانی از تأخیر در پذیرش قطعنامه انتقاد میکند و میگوید: «این تأخیر منافع ملی ما را تهدید کرد. اگر قطعنامه را چند ماه زودتر میپذیرفتیم میتوانستیم بابت پس دادن هر بخشی، امتیازات خوبی را از عراقیها بگیریم.» وی علت تأخیر در پذیرش را وجود دو دیدگاه ذکر میکند که گروهی میگفتند وضعیت اقتصادی را برای جنگ طولانی حتی به مدت بیست سال تأمین میکنند و گروه دیگری ادعای پیشروی تا بغداد را داشتند. وی سپس میگوید: چند وقت که گذشت عدهای گفتند جنگ از نظر اقتصادی ورشکسته است و دیگری ادعا کرد برای پیروزی نیازمند بمب اتم هستیم. [622] .
آقای رضایی نیز دربارهی زمان مناسب برای پذیرش قطعنامه 598 بر دو موضوع تأکید میکند. نخست اینکه اگر ما تحولات نظامی احتمالی عراق را پیشبینی میکردیم باید زودتر به جنگ خاتمه میدادیم. [623] ایشان پس از آن به نگارش نامه به امام در فروردین 1366 و پیشبینی احتمال تحرک
[ صفحه 257]
نظامی ارتش عراق اشاره میکند و میگوید: «با این حال اگر در شهریور سال 1366 قطعنامه را میپذیرفتیم مناسب بود.» [624] .
توضیحاتی که در این زمینه داده شد بیشتر براساس نتایج است. بدین معنا که با پیدایش وضعیت حاصل از تهاجمات ارتش عراق و اعلام پذیرش قطعنامه تأکید میشود مناسب بود قبل از آن قطعنامه را میپذیرفتیم در این صورت اگر موضوع تا این اندازه روشن بود چرا در این زمینه اقدام نشد؟ ضمن اینکه آقای لاریجانی که یکی از مسئولان وزارت خارجه بود معتقد است حتی اگر در همان زمان میپذیرفتیم هیچ کس به دنبال اجرایی کردن آن نبود. دلیل این موضوع از نظر ایشان، تلاش امریکا برای تحریم تسلیحاتی ایران بود.
چنانکه روشن است پایان دادن به جنگ همانند آغاز جنگ از منطق خاصی پیروی میکند. [625] به عبارت دیگر، باید به امکانپذیری آغاز جنگ یا پایان دادن به جنگ توجه کرد و در واقع امکانپذیری به کلیه ملاحظات و عوامل مؤثر در آغاز یا خاتمه دادن به جنگ ارتباط دارد. با این ملاحظه باید به شرایطی که قطعنامه 598 تصویب شد توجه کرد تا مشخص شود آیا در آن زمان ممکن بود به جنگ پایان داد؟
قطعنامه 598 در تاریخ 30 تیر 1366 تصویب شد و یک روز بعد اسکورت نفتکشهای کویت در کنگره امریکا به تصویب رسید و زمینهی حضور امریکا در خلیجفارس فراهم شد. امتناع از پذیرش قطعنامه و در عین حال آغاز همکاری با دبیرکل سازمان ملل متأثر از دو ملاحظهی نظامی و سیاسی بود. ملاحظهی نظامی براساس نگرانی از حضور امریکا در خلیجفارس و حمایت از عراق بود زیرا امریکا به دنبال مهار ایران و جلوگیری از سیاست مقابله به مثل این کشور بود در حالی که عراق برای حملات خود هیچ محدودیتی نداشت.
[ صفحه 258]
چنانکه در همین دوره عراقیها به ناو استارک امریکا حمله کردند اما امریکا از آن اغماض کرد.
اگر چه در این قطعنامه از نظر سیاسی امتیازاتی برای ایران در نظر گرفته شده بود ولی با خواستههای ایران فاصله داشت و لذا تصور میشد با اتکا بر زمینهای تصرف شده و با گذشت پنج سال پس از فتح خرمشهر، جنگ در وضعیت مناسبتری پایان یابد. به همین دلیل تلاش برای تغییر در بندهای قطعنامه و اجرایی کردن آن با تشکیل کمیته تعیین متجاوز [626] در دستور کار قرار گرفت. با این توضیحات آیا پذیرش قطعنامه بلافاصله پس از تصویب آن ممکن بود؟ و در صورتی که ایران قطعنامه را میپذیرفت جنگ به پایان میرسید؟ همچنین آیا این پرسش مطرح نمیشد که اگر قرار بود جنگ از طریق قطعنامه مصوب سازمان ملل به اتمام برسد چرا به مدت پنج سال به طول انجامید و تلاشهای لازم با سازمان ملل برای صدور چنین قطعنامهای صورت نگرفت.؟
بررسی وضعیت پس از فاو و تصویب قطعنامه 598 نشان میدهد که امکان پایان جنگ وجود نداشت، اما شرایط مورد اشاره به عنوان وضعیت مناسب برای اتمام جنگ بیشتر براساس نحوه اتمام جنگ بوده است